بعضي اوقات آنچنان حساس بود كه سرنوشت انقلاب اسلامي به آن بستگي داشت. بدون شك حماسه خونين «پاوه» حادثهاي بس مهم و داراي اهميت خاص در تاريخ اين تحولات بود. آنقدر مهم كه امام (ره) مهمترين فرمان تاريخي خويش را صادر و اميد دشمنان به سقوط انقلاب اسلامي را به يأس مبدل كرد.
بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب توطئهها شروع شد و آتش آشوب در گنبد، كردستان و خوزستان شعلهور گشت. گروههاي ضدانقلاب سنندج، مهاباد و نقده را ميدان تاخت و تاز خويش كردند. آنان از فقر و محروميت مردم كرد سوءاستفاده كرده، آنها را تحريك و به نفع استعمار و عليه انقلاب اسلامي از آن بهره گرفتند. با شعارهاي زيبا، نويد و وعدههاي دروغ دست به كار شدند تا مردم ساده را تحريك كرده و عليه حكومت اسلامي ايران وارد جنگ كنند. آنان شهرها را به آتش كشيده و تخريب كردند و مردم بيگناه و بيپناه را از بين بردند و مانع ورود ارتش شدند و كردستان را به خاك و خون كشيدند. بدين ترتيب، جنايتي بزرگ عليه مردم بيدفاع اين منطقه به ثبت رساندند.
احزاب چپ مسلح طي شش ماه مردم بيگناه كردستان را به خاك و خون كشيدند. آنان از ضعف دولت و ارتش سوءاستفاده كرده و سلطه نظامي، سياسي و ايدئولوژيك خود را بر مردم تحميل كردند. توطئه كردستان، توطئهاي طراحي شده توسط قدرتهاي امپرياليستي بود. ابر قدرتها با همه نيروي خود براي سرنگوني رژيم اسلامي دست به كار شده بودند. جنگ داخلي در كردستان جنگ طبقاتي نبود، بلكه مبارزه عليه نظام جمهوري اسلامي بود. آنان با نظام اسلامي اختلاف سياسي – ايدئولوژيك داشتند. معتقد بودند كه بايد نظام اسلامي سرنگون شود و نظام كمونيستي جايگزين آن گردد و در اين راه از هيچ توطئهاي فروگذار نكردند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي همه نيروهاي خارجي دست به كار شدند تا در كردستان آشوبي عليه دولت مركزي و شكست انقلاب اسلامي به پا كنند. سيل پول و اسلحه از عراق و نقاط ديگر بسوي كردستان سرازير شد. فقر و ناآگاهي برخي از مردم و دسيسههاي استعمار و صهيونيسم براي سوءاستفاده از آن، شعله نفاق و آشوب را هر روز شعلهورتر ساخت. البته بحث قوم كرد جديد نبود. از گذشته دستهاي مرموزي سعي كرده بود براي اكراد يك قوميت، يك مليت خاص و مستقل، جداي از ايران به وجود آورد. عدهاي از سالها قبل در اروپا و آمريكا، مشغول برنامهريزي و طراحي فرهنگ و زبان و مليتي خاص براي اكراد بودهاند. فكر استقلال كردستان آرزويي است كه در دل بسياري از برادران كرد كاشتهاند. اين در حاليست كه به اعتقاد ما، اكراد در حقيقت ايرانيان اصيلاند و فرهنگ، زبان و مليت اصيل ايراني به آنها تعلق دارد.
در كردستان احزاب چپ در ابتدا قدرت چنداني نداشتند و درصد اندكي از مردم از آنان طرفداري ميكردند. كم كم در صدد برآمدند، انديشههاي سياسي، اجتماعي خويش را بر مردم كرد تحميل كرده و در دنيا وانمود كنند كه نماينده همه اكراد هستند. بعد از پيروزي انقلاب به مدت 6 ماه ارتش، ژاندارمري و شهرباني در كردستان وجود نداشت. هيچ نيروي دولتي نبود كه جلوي فعاليتهاي حزبي را سد كند. روزنامهها و اعلاميههاي آنان آزادانه چاپ و منتشر ميشد. آنان كاملا آزاد بودند و كسي مانع فعاليت آنها نبود. اما در چنين شرايطي چرا احزاب چپ مسلح شدند؟ چرا مسلحانه راهها را ميبستند و با زور سلاح، مخالفين محلي خود را سركوب ميكردند؟ مسلما اگر آنها قصد كمك به مردم كرد را داشتند ميتوانستند بدون اسلحه نيز براي آنان فعاليت كنند. هدف آنها سيطره بر كردستان بود. جنگ مسلحانه عليه انقلابيون كرد بدون حضور قواي دولتي، بزرگترين خيانت احزاب چپ عليه مردم كردستان بود. در اين جنگ آنها به سرعت پيش رفتند، به مخالفان رحم نكردند و در صدد بودند دولت مركزي را در منطقه ناتوان كنند.
دولت و ارتش هفت ماه سكوت كردند و يا بهتر بگوييم در منطقه حضور نداشتند. احزاب چپ با خلع سلاح قواي انتظامي، خود مسلح شدند. مسلحانه به شهرها ريخته، راهها را بستند و مردم بيگناه را قتل عام كردند. بدين ترتيب آنها مخالفين خود را تصفيه كردند و بر كردستان سيطره نظامي يافتند. دولت در مقابل آنها سكوت كرد و سعي كرد با اعزام شخصيتهاي سياسي- مذهبي و از راه مذاكره و صلح مشكلات را حل و فصل كند.
متاسفانه از همان اوايل پيروزي انقلاب، جنگ و خونريزي در منطقه كردستان شروع شد. اولين نمونه بزرگ آن، حمله به پادگان مهاباد بود. در اين تهاجم، سلاحها به غارت رفت و پادگان به آتش كشيده شد. با اسلحههايي كه از مهاباد به يغما برده شده بود، در ساعت 23 روز 27/12/57 صدها نفر از توطئهگران، پادگان سنندج را محاصره كردند. بدون آنكه گلولهاي از داخل پادگان به طرف آنها شليك شود وارد پادگان شدند، 21 سرباز را كشتند و چند ساختمان داخلي را تسخير كردند. مهاجمان احزاب چپ، در تاريخ 31 فروردين 58 نيروهاي مسلح خود را به نقده بردند. جمعيت اين شهر بيست هزار نفر بود كه تقريبا 15 هزار نفر آن ترك نشين بودند. مطابق معمول توطئهگران پس از ايجاد آشوب در يك شهر نيروهاي خود را براي توطئه در محل جديد ديگري تجهيز ميكردند. پس از جريان مريوان نيز رهسپار پاوه شدند و به مدت چند هفته تجهيزات و نفرات خود را براي جنگ بزرگ در پاوه آماده كردند.
پاوه در جنوبيترين منطقه كردستان قرار دارد و اكثريت مردم آن به انقلاب و حكومت مركزي اعتقاد و ايمان داشتند. در اين زمان، 250 پاسدار كرد محلي از پاوه پاسداري ميكردند. براي ضد انقلاب غير قابل تحمل بود كه چنين قدرت بزرگي را بپذيرد و اجازه دهد كه اهداف انقلاب اسلامي توسط آنها در منطقه منتشر شود. حزب دموكرات از سالها قبل در پي تجزيه كردستان از ايران بود. هواداران اين حزب انتظار ميكشيدند تا زمان مناسبي براي اجراي اين برنامه فرا رسد. در فاجعه خونين پاوه ارتش حضور نداشت و عمال مسلح حزب دموكرات و همدستان آنها، افراد بيگناه كرد و غير كرد و 25 پاسدار كرد محلي را به خاك و خون كشيدند. جنايات وحشيانه احزاب به اصطلاح چپ، شهادت مردم بي گناه و پاسداران كرد محلي در جريان حمله به پاوه ميرفت كه فاجعه مريوان را ديگر بار تكرار كند. هيچ برنامهاي براي مقابله با احزاب چپ و ضد انقلاب در پاوه، توسط ارتش پيشبيني و طراحي نشده بود. چيزي كه هيچ كس فكرش را نكرده بود. فقط امام (ره) بود كه قدرت داشت فرمان دهد ارتش به حركت درآيد و خود را به پاوه برساند. اگر اين معجزه رخ نداده بود، به هيچ وجه ارتش به سوي پاوه حركت نميكرد و خون پاك پاسداران و مردم مسلمان كرد در پاوه به هدر ميرفت. در حمله به پاوه نيروهاي زيادي از اكراد سازماندهي و تجهيز شده بودند. آنان مجهز به انواع سلاحهاي سبك و سنگين بودند. در تاريخ 20/5/58 عدهاي از گروههاي چپ و حزب دموكرات در قريه قوري قلعه متحصن شدند و قطعنامهاي در 12 ماده مبني بر تشكيل شوراي شهرستان پاوه، تصفيه سپاه پاسداران پاوه و حق خود مختاري كردستان و غيره منتشر كردند.
عشاير مسلح اطراف نيز به تحريك دموكراتها همه راهها را به تصرف خود درآوردند. آنها پاوه را محاصره كردند و كاميونهايي را كه از كرمانشاه به پاوه ميرفتند، تصرف كردند. فرمانده هنگ ژاندارمري كرمانشاه (سرهنگ كريمي) براي جلوگيري از آشوب به قوري قلعه رفت و خواستار حل مشكلات از راه مذاكره شد. او از نمايندگان آنها دعوت كرد به كرمانشاه بروند و بقيه به خانههاي خود بازگردند. استاندار كرمانشاه (محمد سپهري پور) نيز به اتفاق دو تن از علما، نماينده لشكر 81 زرهي و تني چند از نمايندگان اقشار مختلف مردم با هليكوپتر به پاوه رفتند. آنها با وعده كمك و مساعدت از متحصنين خواستند كه دست از تحصن بردارند.
با گذشت زمان و ادامه جنايات توسط حزب دموكرات و عدم قبول هرگونه مذاكره، حدود 60 پاسدار به فرماندهي شهيد اصغر وصالي به پاوه رفتند، تا به پاسداران محلي در حفظ امنيت شهر كمك كنند. با وجود همه تلاشها براي مذاكره و حل و فصل مشكلات به روش مسالمت آميز، مهاجمين دست از محاصره پاوه برنداشتند. آنها حلقه محاصره را تنگتر و از هر طرف به شهر حمله كردند. در نيمه شب 24/5/58 اين حملات به اوج خود رسيد و عدهاي از پاسداران كشته و مجروح شدند. اخبار وحشتناك پاوه به مركز رسيد و دستور كمك نيز به ارتش و سپاه پاسداران داده شد. هيچ نتيجهاي حاصل نشد و بيم آن ميرفت كه پاوه نيز به سرنوشت شوم مريوان دچار شده و مردم آن قتل عام شوند.
شهيد دكتر چمران نيز به همراه تيمسار فلاحي فرمانده نيروي زميني و مقداري مهمات و سه نفر از پاسداران نخست وزيري در تاريخ 25/5/58 با يك هليكوپتر از كرمانشاه عازم پاوه شدند. هليكوپتر حدود ساعت 5 بعد از ظهر، در حالي بر آسمان پاوه ظاهر شد كه از هر طرف بسوي آن گلوله ميباريد. علي رغم اصابت چندين گلوله به آن، بالاخره بر روي فرودگاه، نزديك پاسگاه ژاندارمري، در قسمت غرب پاوه بر زمين نشست. پاسگاه ژاندارمري داراي ساختماني محكم با دو برج بلند، در دو گوشه ساختمان بود. اين ساختمان در پايين كوه بلندي قرار داشت كه بر همه منطقه احاطه داشت و از سنگهاي محكم و بتون ساخته شده بود اما به نظر ميرسيد از نظر استراتژيك در جاي مناسبي قرار نداشت، زيرا هر جنبندهاي كه روي ساختمان حركت ميكرد، از بالاي كوه هدف گلوله قرار ميگرفت. با اين حال، عدهاي از رزمندگان از جان گذشته توانستند مدتها در اين پاسگاه به خوبي بجنگند.
در پايگاه پاسداران، مجروحين در هر گوشه و كنار پراكنده بودند. در وسط حياط پاسداري اصفهاني كه مجروح شده بود و از سر و دهانش خون جاري بود با صداي بلند سخن ميگفت. او از زمين و آسمان شكايت ميكرد. كاسه صبرش لبريز شده بود و به شدت فرياد ميزد. به دولت و ارتش اعتراض ميكرد كه چرا اهمال ميكنند؟ چرا اينقدر سستي از خود نشان ميدهند؟ چرا پاوه را به دست جنايتكاران كافر سپردهاند؟ چرا گرگها را به جان بيگناهان انداختهاند؟ چرا به سرنوشت مردم اينقدر بيتوجهاند؟ چرا ارتش كاري نميكند؟ چرا به پاسداران كمك نميكنند؟ چرا دولت فكري نميكند؟... چرا به آنها اسلحه و مهمات نميرسانند؟ او از دوستان شهيد خود ياد ميكرد كه چطور وحشيانه به دست دشمن به قتل رسيدند. خيانتها و جنايتهاي دشمن را شرح ميداد كه چگونه ميخواهند انقلاب اسلامي را به شكست بكشانند. از شدت درد به خود ميپيچيد ضجه ميزد و با صداي بلند از دولت، ارتش و همه و همه شكايت ميكرد. آنجا بود كه شهيد چمران نگاهش به اصغر وصالي فرمانده شجاع و دلير پاسداران اعزامي به پاوه افتاد و او را ملاقات كرد. آنها در اطاقي با تيمسار فلاحي و چند نفر ديگر جلسهاي تشكيل دادند و وضعيت جنگ را تشريح كردند كه بسيار نااميد كننده بود. از 60 پاسدار اعزامي فقط 16 نفر باقي مانده بود كه 6 يا 7 نفر آنها مجروح بودند و توان جنگ نداشتند. بقيه نيز به لحاظ رواني و جسماني وضعيت بدي داشتند. آنها يك هفته تحت محاصره بودند و در سختترين شرايط، تشنه و گرسنه با مرگ دست و پنجه نرم كرده بودند. اكثر دوستان خود را از دست داده بودند و هيچ اميدي به زندگي نداشتند. مهمات آنها به پايان رسيده بود و همه ارتفاعات شهر به دست دشمن سقوط كرده بود. بيمارستان معروف پاوه به دست دشمن افتاده بود و تمام 25 پاسدار مجروح كه در آنجا بستري شده بودند، به شهادت رساندند. وضع بسيار اسفناك، تاسف انگيز و نااميد كننده بود. بيش از 8000 نفر از همه گروههاي چپ و احزاب، با اسلحه سبك و سنگين همه منطقه را زير نفوذ خود گرفته بودند. از تمام كوههاي اطراف، مقر پاسداران را به شدت ميكوبيدند و با شهادت هر پاسدار يك قدم نزديكتر ميشدند.
نيروهاي سپاه، بالاي تپهاي كوچك، پشت درب بهداري تجهيز شده و آماده بودند در صورت فرود هليكوپتر و هجوم دشمن، بتوانند از هليكوپتر دفاع كنند و دشمن را عقب برانند. نيروهايي كه حفاظت از منطقه را در دست داشتند، متشكل بودند از شش يا هفت نفر از پاسداران غيرمحلي به همراه فرمانده خود (اصغر وصالي)، حدود 25 نفر از پاسداران كرد محلي و 3 نفر از پاسداران نخستوزيري. هليكوپتر در ميان رگبار گلوله دشمن كه از هر طرف ميباريد، ساعت 4 بعدازظهر بر زمين نشست. نيروها به سرعت مشغول تخليه آب، نان و ذخيره مهمات شدند و شهدا و مجروحين را از داخل بهداري سوار هليكوپتر كردند. همهچيز آماده بود و آخرين پيامها به خلبان داده شده بود. نوشته كوچكي نيز براي تيمسار فلاحي بود كه به دست خلبان داده شد. هليكوپتر زير رگبار گلولهها به پرواز درآمد، اما خلبان ميخواست هرچه زودتر اوج بگيرد كنترل خود را از دست داد و پروانه هليكوپتر به تپه جنوبي تصادف كرد و شكست. هليكوپتر هنوز چند متري بيشتر بالا نرفته بود كه به زمين نشست و دوباره بلند شد. باز در نقطه ديگري به زمين خورد و مثل فنر از نقطهاي بلند ميشد و در نقطهاي چند متر آن طرفتر به زمين اصابت ميكرد. از آنجا كه نيمي از پروانهاش شكسته بود، هنگامي كه به زمين نشست، با پاسداري كه در دو متري آن بود برخورد كرد و سرش را از بدن جدا كرد. ضربه آنقدر سريع و مهلك بود كه گويي اين جوان اصلا حيات نداشته است. هليكوپتر هر لحظه كه پايين ميآمد كسي را بر زمين ميانداخت و خود خيز خيزان به كنار عمارت بهداري ميرسيد. درست در كنار مهمات و مواد انفجاري كه تازه تخليه شده بود سقوط كرد و موتور هليكوپتر همچنان كار ميكرد. پرههاي شكسته پروانه با ديوار ساختمان و تپه جنوبي برخورد ميكرد و ضربات سنگيني به هليكوپتر وارد مينمود. كابين هليكوپتر متلاشي شد و جسد نيمهجان دو خلبان آن در حالي كه پاي آنها همچنان داخل كمربند صندلي گير كرده بود آويزان بود. با گردش موتور و لرزش هليكوپتر اجساد آنها نيز تكان ميخورد.
به راستي چه فاجعه بزرگي! چه مصيبتي! چه منظره وحشتناكي! ديدن اين صحنه براي هيچ كس قابل تحمل نبودو هر بينندهاي را ديوانه ميكرد. در اين هنگام دكتر چمران به فرمانده سپاهيان «اصغر وصالي» گفت نيروهاي خود را به مقر پاسداران برگرداند. قرار بود، آن شب، شبي تاريخي باشد. شبي كه عاشوراي حسيني را تجديد ميكرد. شبي كه حق و باطل، انقلابي و ضد انقلابي با نيروي نابرابر در مقابل هم ميايستادند و معركه مرگ و زندگي بر افروخته ميشد. سرنوشت كردستان به نگارش در ميآمد و انقلاب اسلامي ايران به محك آزمايش گذاشته ميشد. آن شب، شب قدر، شب سرنوشتساز انقلاب، شب شهادت، شب حسيني و شبي بود كه همه با كفن خونين به لقاء پروردگار خويش نائل ميشدند.
اصغر وصالي نيروهاي خود را به محل استقرار پاسداران در شهر فرستاد. توصيههاي لازم را به آنها داد و خود با چند نفر ديگر همراه دكتر چمران به سوي پاسگاه ژاندارمري در منتهي اليه پاوه به راه افتادند. در آن دو روز مصيبتهاي بزرگي وارد شده بود كه هر يك بسيار سخت و دردناك بود. اين مصيبتها عبارت بودند از:
1- سقوط هواپيماي فانتوم كه براي شناسائي و كمك آمده بود. اين هواپيما در روز 25/5/58 در چهار كيلومتري شرق پاوه به كوههاي بلند اين منطقه اصابت كرد و هر دو خلبان آن به شهادت رسيدند.
2- سقوط هليكوپتر 214 و شهادت تعدادي از بهترين نيروها
3- سقوط بيمارستان پاوه، در منتهي اليه شرق پاوه بدست حزب دموكرات.
اين بيمارستان در تاريخ 26/5/58 به دست نيروهاي چپ و ضد انقلاب افتاد و 25 نفر از پاسداران انقلاب كه اكثر آنها مجروح بودند و نميتوانستند از بستر بيماري خارج شوند، وحشيانه توسط مهاجمين سر بريده و به شهادت نائل شدند.
دشمن كه به پيروزي خود اطمينان داشت، قتل عام فجيعي به راه انداخت. آنها از شكست روحيهها آگاه بودند و آنچنان جرأت پيدا كرده بودند كه در روشنايي روز تا نزديكي پاسگاه پيش آمدند. منتظر سقوط شهر بودند و براي تضعيف روحيهها، پاسداران مجروح بيمارستان را زنده زنده سر ميبريدند. كردستان لابراتوار توطئهگران ضدانقلاب بود. آنها سرنوشت انقلاب را به محك امتحان گذاشته بودند. بنابراين، سقوط كردستان فقط متضمن تجزيه يك منطقه از خاك وطن نبود، بلكه معادل به مخاطره افتادن انقلاب اسلامي و تضعيف استقلال ايران بود.بالاخره آخرين دقايق روز 26/5/58 همراه بود با حملات همهجانبه، هزاران ضد انقلاب مسلح. با غروب آفتاب استعمار و ضد انقلاب منتظر غروب انقلاب اسلامي ايران بود. جنگ سختي از هر طرف6 آغاز شد و دشمن مثل سيل از هر طرف هجوم ميآورد. آنها ميخواستند، آخرين بقاياي مقاومت پاسداران انقلاب را ريشهكن كنند. هدف آنها اين بود كه باقيمانده پاسداران را به شهادت برسانند تا در خطه كردستان كسي نتواند از امام امت پشتيباني كند يا به اسلام و انقلاب اسلامي ايران معتقد و پايدار باقي بماند.
صبح روز 27/5/58 بود و باران گلوله همچنان از هر طرف ميباريد. يكباره فرياد اللهاكبر پاسداران به هوا بلند شد. امام خميني(ره) اعلاميهاي صادر كرده بود. اعلاميهاي تاريخي كه اساس بزرگترين تحولات انقلابي كشور به شمار ميرفت. اعلاميهاي كه سرنوشت كردستان و ايران را دگرگون كرد. امام خميني فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و فرمان داد، ارتش بايد در عرض بيست و چهار ساعت خود را به پاوه برساند و ضد انقلاب را قلع و قمع كند. به محض انتشار فرمان تاريخي امام(ره)، همهچيز تغيير پيدا كرد. پاسداران جوانان خسته و مجروح، روحيهاي آتشين يافتند و دشمن قوي به سرعت روحيه خود را از دست داد. آتش گلوله دشمن كاهش يافت و به خوبي احساس ميشد كه عده كثيري از ضدانقلاب در حال فرار از صحنه نبرد ميباشند.
فرزندان انقلاب، با فرمان امام، به دشمن هجوم برده و نشان دادند كه معجزهاي بزرگ اتفاق افتاده است. فرمان امام امت، آنچنان معجزهاي خلق كرد كه در تاريخ به يادگار ماند. تيمسار فلاحي به دكتر چمران با بيسيم از كرمانشاه اعلام كردند، عده زيادي از نيروها از سر تا سر كشور آمادهاند كه خود را به پاوه برسانند. هليكوپترها نيز آماده پرواز به منطقه هستند. ديگر گذشته بود آن زمان كه هوانيروز و ارتش در كارها اخلال ميكردند. اكنون همه آماده جنگ بودند. جنگهايي كه در كردستان در عرض ده روز پياده شد شايد در تاريخ جنگها بيسابقه بوده است. ضد انقلاب تصور ميكرد كه جنگهاي ما مثل دوران گذشته، جنگهايي كلاسيك خواهد بود. آنها تصور ميكردند، با جنگهاي چريكي قادر خواهند بود كه نيروهاي ما را در هم بشكنند. آنان خيال ميكردند، ميتوانند، در كوهها، تپهها و بالاي گردنهها كمين كرده و با تفنگهاي آمريكايي و روسي سربازان ما را به خاك و خون كشند.
بنابراين، مشاهده ميشود، به مدت شش ماه دشمن ميكشد، به آتش ميكشد و غارت ميكند. دولت اسلامي در مقابل آنها مدارا كرده و تلاش ميكند با مذاكره مسائل را حل كند. دولت موفق نميشود و دشمن هر روز حملات خود را وسيعتر ميكند. به محض صدور فرمان امام(ره)، در عرض ده روز كردستان آزاد ميشود. متاسفانه مرزها بسته نشد و بزرگترين نقصي كه از روز اول انقلاب تا به امروز در كشور وجود داشته، عدم امكان بستن مرزها بوده است. بدين ترتيب، دشمنان به سهولت به كردستان بازگشتند و سيل اسلحه دوباره به كردستان سرازير شد. سازماندهي آنها دوباره تجديد شد و توطئههاي آنها مجددا شروع شد. پاوه نقطه عطف انقلاب اسلامي است. دشمن ميخواست با تسخير پاوه همه كردستان را يكجا تحت سيطره خود درآورد. آن را از ايران جدا كرده، اعلام استقلال كند و بزرگترين ضربات را به انقلاب وارد آورد. بعد از كردستان نوبت خوزستان بود و بعد بلوچستان و الي آخر...
اما پاسداران از جان گذشته، خود را فدا كردند، تا اين توطئه خائنانه را در هم بشكنند. تصور كنيد چقدر مضحك است كه كردهاي مسلمان مريوان و پاوه حق حيات در كردستان نداشته باشند و بايد كشته شوند ولي چريكهاي فدائي خلق از مشهد، شيراز، اصفهان و تهران داراي سلطه و قدرت در كردستانند. تصور كنيد، چريك فدايي كه معتقد به اسلام و انقلاب نيست و امام خميني(ره) را ميكوبد، بيايد، براي نظام اسلامي مصلحتانديشي كند، راه راست را نشان دهد و انتظار داشته باشد كه ملت مسلمان ايران حرفهاي آنها را بپذيرند. تصور كنيد، كه مزدوران عراقي در كردستان آزادانه رفت و آمد كنند، اما يك ايراني براي ورود به منطقه نياز به پاسپورت (اجازه عبور) داشته باشد. ارتش و پاسداران ايراني نتوانند داخل كردستان شوند، اما براي جاسوسهاي اسرائيل و عراق و... آزاد باشد.
حماسه پاوه، نقطه عطفي در انقلاب اسلامي
پاوه همچون ستارهاي تابناك بر تارك آسمان انقلاب اسلامي ايران ميدرخشد. پاوه نقطه عطفي است كه براي اولينبار با قاطعيت، سرعت و قدرت دشمنان را بر جاي خود نشاند. پاوه بزرگترين ضربه بر گرده امپرياليسم و صهيونيسم بود كه آرزوي پيروزي نظامي خود و سقوط انقلاب اسلامي ايران را به گور ببرند. پاوه ميعاد گاه مقابله فدائيان راه خدا با طاغوتيان بود. فدائياني كه به قدرت ايمان و شهادت بر نيروهاي ظلم و كفر و جهل پيروز شدند. پاوه حماسه شورانگيزي است كه اسطورهها از خود به يادگار گذاشته، شاهد شهادت بهترين و مخلصترين فرزندان اين مرز و بوم بوده و جنايتهايي را تحمل كرده كه در تاريخ سابقه نداشته است.
پاوه اسمي است زيبا و لطيف كه در آن خشنترين قتل عامها صورت گرفته است. پاوه با قلههاي سر به فلك كشيده، نماد همت بلند جانبازان راه حق و اراده سخت و پولادين مبارزان انقلاب اسلامي ايران است. جويبارها، چشمه سارها و بوستانهاي پاوه، نسيم معطر بوي شهدا و مردم بيگناه را در فضا ميافشانند و كوههاي آن ناله زنجيريان و شيون مادران داغديده را به گوش ميرسانند.
پاوه قبلهگاه دلهاي دردمند، ديدگان گريان و دعاهاي پرسوز است. پاوه، قبلهگاه هزاران مومن به انقلاب است كه در شب آزادي اين شهر، از خداي بزرگ خواستار پيروزي حق بر باطل بودند. شبي كه هزاران نفر در پشت نخستوزيري گرد آمدند و تقاضاي اسلحه كردند كه به پاوه بروند. شبي كه از گوشه و كنار دنيا سيل تلگراف و تلفن سرازير شده بود كه چرا دولت به رزمندگان پاوه كمك نميكند؟ چرا ضد انقلاب را ريشهكن نميكند؟ موجي از احساسات پاك از طرف مومنين مسئول و متعهد در سرتاسر كشور به وجود آمده بود كه همچون آتشفشان زبانه ميكشيد و ريشههاي خيانت و جنايت ضد انقلاب را ميسوزاند.
تهیه و تنظیم: فکه ، منتخب ستارگان آسمانی
|