درباره ما | اطلاع رسانی دفاع مقدس | سخنرانی | صوت | گالری فکه | فیلم | مصاحبه | تحلیل نبرد | ارتباط با ما
    صفحه نخست / عملیات های دفاع مقدس. تحلیل و پژوهش

صدام به فكر اشغال مجدد كويت بود!

خاورميانه يكي از پيچيده‌ترين و بغرنج‌ترين مناطق جهان از لحاظ سياسي، اقتصادي و اجتماعي محسوب مي‌شود. در اين ميان عراق، كشوري كه در سال 1921 تأسيس شد، يكي از پيچيده‌ترين و در عين حال حساس‌ترين كشورهاي اين منطقه بوده است. كشوري كه گذرش از پادشاهي به جمهوريت توأم با سيري از تحولات بوده و تا رسيدنش به ثبات نسبي در دوران حكومت رژيم بعث نيز سرشار از اتفاقات بي‌نظير بوده است. دوران حزب بعث را مي‌توان از تلخ‌ترين و خون‌بارترين وقايع دوران تاريخ عراق توصيف كرد. دوره‌اي كه سراسر در جنگ گذشت و خشونت بي‌اندازه هيئت حاكمه تاريخي بي‌نظير را براي خاورميانه رقم زد. اما اين دوره به‌اندازه‌اي در خود رمز و راز دارد كه با وجود كتاب‌هاي بسيار هنوز كنه بسياري از مسائل غامض باقي مانده و بسياري از حقايق بيان نشده است. براي همين انتظار مي‌رود باز هم كتاب‌ها درباره عراق نوشته شوند و قصه‌هاي عجيب‌وغريب بي‌شماري از آن شنيده شود.

 

 كتاب عراق از جنگ تا جنگ/ صدام از اينجا عبور كرد ، نوشته غسان الشربل، روزنامه‌نگار مشهور لبناني و سردبير روزنامه الحيات، مصاحبه‌هايي با چهار مقام سابق عالي‌رتبه عراقي است كه هر كدام از ديدگاه خود به توصيف تاريخ عراق در دوران مسئوليتشان پرداخته‌اند. ديپلماسي ايراني، در  بيست و پنجمين بخش منتشره از اين كتاب گفتگويي با صلاح عمرالعلي، و در بخش نودوسوم نيز گفتگويي با احمد چلبي داشته است كه موضوع آن حمله عراق به كويت در سال 1990 و طرح صدام براي اشغال مجدد كويت در سال 1992 و سال 1994 است.

 

*1. گفتگو با صلاح عمرالعلي، نماينده سابق عراق در سازمان ملل

 

آيا [حسين كامل] درباره جنگ كويت هم صحبت كرد؟ 

 

بلكه و آن را اشتباهي مي‌دانست كه نظام مرتكب شد. فكر جنگ رازي ميان سه نفر بود: صدام حسين و حسين كامل و علي حسن المجيد. نمي‌گفت كه به وقتش به آن اعتراض كرد. و ما خوب مي‌دانيم كه اعتراض وقتي كه صدام تصميمي را مي‌گيرد غير ممكن است. اعتراض بالاترين هزينه‌ها را در بر دارد و براي صدام هاله‌اي وجود داشت كه افراد پيرامون او نمي‌توانستند مخاطرات را به او گوشزد كنند يا اين كه به او بگويند كه مخاطرات يا احتمال‌ها چه ضررهاي پيش بيني نشده‌اي در بر خواهند داشت.

 

براي همين وقتي كه جنگ كويت شد به‌شدت محكوم شديم و آن را فاجعه توصيف كردند. آن چه باعث مي‌شود در اين جا درنگ كنم تأكيد بر اين نكته بود كه او به‌طور قاطع مي‌گفت كه صدام عملاً طرحي براي اشغال مجدد كويت در سال 1992 داشت. تأكيد مي‌كرد كه صدام طرحي براي بازگشت به كويت داشت و به دليل هشدارهاي آمريكا از انجام آن منصرف شد.

 

آيا درباره اسراي كويتي هم از او چيزي پرسيدي؟

 

بله بارها از او پرسيدم. جوابش اين بود: هر كس كه در ابتدا آزاد شد آزاد شد و مابقي همگي كشته شدند. در عراق هيچ اسير كويتي‌اي وجود ندارد. همان روزهاي اول همه آن‌ها كشته شدند. همه تلاش‌ها براي يافتن اسراي كويتي در عراق بي‌نتيجه است.

 

 

 

درباره مرگ عدنان خيرالله كه در پي بالگردي كه از آن استفاده مي‌كرد، كشته شد، چه مي‌گفت؟

 

حسين كامل قسم خورد كه آن چه درباره دست داشتن او در كارگزاري مواد منفجره در بالگرد او زده مي‌شد، به‌هيچ‌وجه اساس و پايه‌اي نداشت. گفت: «اين داستان تنها تلفيق است. اتفاق در پي يك حادثه عادي رخ داد. پرونده تحقيق نزد صدام حسين موجود است. عدنان خيرالله در پي يك حادثه قضا و قدر و به دليل طوفان مرد.» حقيقت اين است كه شايد هم حسين كامل ارتباطي با آن موضوع نداشت اما من شخصاً قانع نيستم كه عدنان خيرالله در پي يك حادثه عادي كشته شده باشد. اعتقاد دارم كه صدام در پي سربه‌نيست كردن او به دليل برجسته شدن جايگاهش در ارتش بود.

 

و درباره سلاح‌هاي كشتار جمعي؟

 

درباره آن بارها پرسيدم. جواب مي‌داد كه بخش بزرگي از آن‌ها به دست كميته بازرسان آژانس از بين رفت. اما آن بخشي كه باقي ماند چندان جدي و قابل استفاده نبود و حكومت خودش آن‌ها را از بين برد. و اگر بخش كوچكي از آن باقي ماند هيچ معنايي نمي‌دهد و به‌هيچ‌وجه خطري نيست.

 

و درباره برنامه هسته‌اي؟

 

از او درباره توانايي‌هاي عملي عراق كه درباره آن‌ها سخن مي‌گفت، پرسيدم. جواب داد: بله نزد عراق توانايي‌ها و دانشمنداني هست. من عراق را بعد از اين كه توانستيم به‌طور كامل ماهواره بسازيم، ترك كردم. از سازمان ملل هم خواستيم كه به ما اجازه دهد تا آن را به فضا بفرستيم. موفق شديم ماهواره بسازيم علي‌رغم همه ويراني‌هايي كه به صنايع و امكانات ما وارد آمد و علي‌رغم وضعيتي كه تحريم‌ها بر ما تحميل كردند

 

آيا حكومت مي‌خواست بمب هسته‌اي توليد كند؟

 

نه. حسين كامل گفت بعد از آن كه اسرائيل در سال 1981 به تأسيسات هسته‌اي حمله كرد ديگر برنامه هسته‌اي چيز جدي‌اي نبود. عراق مقدار كمي از اورانيوم داشت اما ساخت بمب اتم نياز به موادي دارد كه دست يافتن به آن‌ها بسيار سخت است و نياز به دستگاه‌هاي بزرگ و عظيمي دارد كه نمي‌توان آن‌ها را مخفي كرد. دستيابي به سلاح‌هاي كشتار جمعي ديگر آسان‌تر است. موضوع هسته‌اي پيچيده است. و فكر مي‌كنم خود اين فرد اين مسئله را خوب مي‌دانست.

 

آيا صدام را مسئول آن چه در عراق پيش آمد، مي‌دانست؟

 

بله. صدام خودش تصميم آخر را مي‌گرفت و آن كس كه بعد از او تصميم مي‌گرفت فرزندانش بودند نه سازمان‌هاي وابسته به حكومت و مسئوليت آن چه افراد نزديك به او انجام مي‌دادند در آخر متوجه كسي است كه مي‌تواند آن‌ها را از انجام آن كارها اگر با آن كارها مخالف است، منع كند.

 

* 2. گفتگو با احمد چلبي

 

يعني ترك‌ها نمي‌خواستند با كنگره ملي صحبتي كنند؟

 

براي اين كه كنگره ملي خواستار سرنگوني صدام بود. همچنين آن‌ها با كُردها به عنوان اين كه كُرد هستند تعامل مي‌كردند نه يكي از طرف‌هاي اصلي در ميان مخالفان عراقي براي سرنگوني صدام.

 

تركيه مي‌خواست با آن‌ها به عنوان اين كه كرد هستند، گفت‌وگو كند؟

 

قطعاً، و نه به عنوان رهبراني در جنگ عراق براي سرنگوني صدام. البته كردها با آن‌ها تعامل مي‌كردند و به حزب دموكراتيك كردستان با سلاح و پول و افرادي براي مبارزه با حزب كارگران كردستان در عراق كمك مي‌كردند. در اين زمينه خيلي وقت صرف كرديم.

 

مي‌خواهم به نكته‌اي اشاره كنم كه قبلاً يادم رفت بگويم. در پاييز 1993 به واشنگتن رفتم. جلسه‌اي با من تشكيل شد كه در آن 15 مقام آمريكايي از وزارت امور خارجه و وزارت دفاع و شوراي امنيت ملي و «سي آي اي» حضور داشتند. از من خواستند طرحي براي سرنگوني صدام ارائه دهم. تنها بودم و به آن‌ها طرح شهرهاي سه‌گانه را دادم: موصل – بصره – بغداد. تحركي نظامي – سياسي – رسانه‌اي از سوي نيروهاي مخالف با مشاركت نيروهاي وابسته به ما در داخل ارتش عراق با همكاري غرب براي سرنگوني صدام صورت بگيرد.

 

در اين جا منظور از همكاري غرب چيست؟

 

همكاري‌هاي نظامي و مالي و گسترش منطقه پرواز ممنوع براي حمايت از طرح شهرهاي سه‌گانه. طرح را گرفتند و هيچ چيز ديگري در آن موقع نشنيديم.

 

 آمريكايي‌ها اصرار داشتند كه من به واشنگتن بيايم. به لندن در اوت 1994 رفتم و از آن جا به واشنگتن، شش روز در واشنگتن ماندم و در خلال آن با 37 كارمند آمريكايي از تمامي بخش‌هاي اداره وابسته به سياست خارجي جلسه برگزار كردم. از اين كه چگونه توانستيم جنگ در كردستان را متوقف كنيم، تعجب كردند.

 

مسئول ويژه عراق در «سي آي اي» در واشنگتن به ديدنم آمد، گفت: «مي‌خواهيم كارها را تكان دهيم، از تو مي‌خواهيم كه الآن به عراق برگردي، براي اين كه هيئتي از كنگره متشكل از كميته امنيت و مجلس سناي امريكا از منطقه ديدار خواهند كرد تا درباره آن چه انجام مي‌دهيم، مطلع شوند.» گفتم: «خوب»، بعد اضافه كرد: «تو را به معاونم معرفي مي‌كنم و او مي‌تواند كارها را تكان دهد، من اعتماد كامل به او دارم.» با او آشنا شديم و نامش باب پير بود. در اول سپتامبر به كردستان برگشتم، اين دو هيئت هم رسيدند، يكي از طرف وزارت امور خارجه به رهبري ديويد ليت، به همراه او سفير تركيه كه مسئول روابط امريكا – تركيه در وزارت امور خارجه تركيه بود و ديگري از «سي آي اي».

 

همه يك جا آمدند؟

 

نه، هر مجموعه به‌تنهايي آمد، و در وقت‌هاي مختلف هم آمدند، اما همه آن‌ها ظرف 48 ساعت رسيدند.

 

آيا همه شما در يك زمان با او تشكيل جلسه داديد؟

 

نه، با هم يك جا جمع نشدند. در ابتدا جلسه با هيئتي از كنگره برگزار شد، بعد جلسه با «سي آي اي». ترك‌ها با «سي آي اي» راحت نبودند.

 

هيئت كنگره با هواپيما آمد و باب پير با گروه همراهش با ماشين از تركيه آمدند. هيئت كنگره واقعاً توجه ويژه‌اي به وضعيت داشت. پير (از طرف «سي آي اي») نزد جلال و مسعود رفت، من هم همراهش بودم. با هر كدام از آن‌ها به‌تنهايي جلسه برگزار كرد. به آن‌ها گفت كه دولت ايالات متحده تصميم گرفته است كه حكومت صدام سرنگون شود.

 

 اين در كدام ماه بود؟

 

در ابتداي سپتامبر 1994. با جلال و مسعود در حضور من جلسه تشكيل داد، و از آن‌ها پرسيد: «آيا شما آمادگي همكاري با احمد چلبي را در اين زمينه داريد.» جواب دادند: «بله، ما از اين كار استقبال مي‌كنيم.» آمريكايي‌ها از اين موضوع خوشحال شدند. سپس هيئت كنگره خواست كه به منطقه هم مرز با ارتش عراق برويم. نقطه‌هايي در خط مقدم با ارتش عراق داشتيم كه در وضعيت معيشتي بدي به سر مي‌بردند، حتي غذا زياد نداشتند. ما روابط خوبي با پايگاه‌هاي خط مقدم ارتش عراق داشتيم. رسيديم به منطقه رودخانه‌اي كه حد فاصل ميان ما بود. گروهي كه در طرف دوم نهر و از ما بودند. آمريكايي‌ها پرسيدند: «آيا دوست داريد از آن طرف رودخانه عبور كنيد؟» جواب دادند: «يعني چطور؟» گفتم: «رد شويد و مردم را ببينيد.» پرسيدند: «به همين سادگي؟» به آن‌ها جواب دادم: «بله.» گفتند: «يعني منظورتان اين است كه ما و شما برويم و تفريح كنيم.» يكي از آن‌ها كه مسئولي در كميته امنيت در مجلس سنا بود و آن‌طور كه يادم است اسمش كريس براود بود، گفت: «اين كه مهم نيست.» جواب دادم: «مي‌توانيم حتي شست كيلومتر از رودخانه آن طرف‌تر را هم عبور كنيم بدون اين كه مشكل بزرگي متوجه ما شود.» توجه بسياري به اين موضوع كردند، و بعد از آن هيئت كنگره نامه‌اي درباره آن براي من نوشت.

 

براود گفت: «من عمليات آمريكايي‌ها را از سال‌ها پيش دنبال كرده‌ام، چيزي به اين حجم و با اين امكانات كم نديده‌ام.» راديويي كه پيش ما بود در سابق 25 واتي بود، مهندس‌ها را صدا كرديم و آن را توسعه داديم. يك مركز تلويزيوني بر كوه كوراك ايجاد كرديم كه پخش آن حتي تا موصل هم مي‌رسيد. توانايي ما بسيار بيشتر از آن كه آمريكايي‌ها انتظار داشتند، رسيد.

 

 هيئت كنگره و به همراه او هيئت «سي آي اي» آن جا را ترك كردند. گفتند كه هيئتي را خواهند فرستاد تا به‌ طور دائم در كردستان بماند. در اين ميان آتش‌بس در كردستان اعمال شد. امكان اين را كه بتوانيم 1200 ناظر بر راه‌ها بگذاريم، نداشتيم، براي همين عقب‌نشيني كرديم. آمريكايي‌ها به ما كمك نمي‌كردند، بعداً فهميدم آن كسي كه به ما كمك نمي‌كرد جورج تنت بود كه بعداً مدير «سي آي اي» شد، كه در آن موقع مسئول هماهنگي ميان كاخ سفيد با سازمان امنيت بود. مي‌گفت كه قانون به آن‌ها اجازه نمي‌دهد كه به كنگره ملي عراق به اين شيوه كمك كند، و اين وظيفه ما نيست كه جنگ ميان كردها را متوقف كنيم. مي‌ترسيدند كه قوي شويم و اين قدرت به ما مشروعيت دهد، از صدام هم ترسيدند بودند. دولت كلينتون نمي‌خواست هيچ‌گونه درگيري با صدام به وجود آيد.

 

 در اين مدت، ما دستگاه ارتباطات كاملي را ساختيم، گزارش‌هايي هم به ما مي‌رسيد كه صدام تانك‌ها و واحدهاي نظامي را از شمال به سمت كويت عقب مي‌راند، براي همين دائماً به آمريكايي‌ها مي‌گفتيم كه صدام به سمت كويت مي‌رود، اما توجه نمي‌كردند.

 

 روزي از روزها بيانيه‌اي صادر كرديم كه خبرگزاري رويترز آن را منتشر كرد در آن گفتيم كه صدام به سمت كويت پيش مي‌رود، و نيروهاي زرهي گارد جمهوري به 30 كيلومتري مرز كويت رسيده‌اند. در همان روز با ما از وزارت دفاع امريكا و بريتانيا و از دولت كويت تماس گرفتند تا آن چه گفتيم را مسخره كنند. 12 ساعت بعد كلينتون اعلام كرد كه 50 هزار سرباز آمريكايي را به كويت مي‌فرستد براي اين كه صدام تهديد به جنگ اين كشور كرده است. وزير دفاع وقت امريكا، ولي‌ام پري، نيز به كويت آمد، مي‌خواست منطقه امني در جنوب كويت براي دفاع از كويت به وجود آورد، ما از او مي‌خواستيم كه براي ما هم مقري به وجود آيد، اما آنتوني ليك (مشاور امنيت ملي) با آن موافقت نكرد. و قانوني از سوي شوراي امنيت صادر شد كه به موجب آن منطقه امني در جنوب عراق به وجود آمد.

 

 

 


 

 

 

تهیه و تنظیم کننده :فکه ،منتخب ستارگان آسمانی

 

 

 نسخه قابل چاپ    ارسال این صفحه به دوستان
تاریخ و زمان انتشار: سه شنبه 30 شهریور 1395
تهیه و تنظیم:
منبع : مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس
ارسال نظر:
 
عنوان  
رایانامه  
متن نظر  
کد امنیتی = ۱۵ + ۲