ارزشيابي اطلاعات براي عمليات رواني افزايش روزافزون سرعت چشمگير انتقال اطلاعات در دنياي امروز، اين باور را تقويت كرده است كه قدرت در جايي متمركز ميشود كه بيشترين اطلاعات در آنجا وجود دارد. اين معيار تا جايي توسعه يافته است كه در درجهبندي قدرت و توان كشور، به سرعت انتقال اطلاعات به عنوان عاملي تعيينكننده مراجعه ميشود؛ لذا، در اين عرصه رقابت كشوري از جايگاه برتر برخوردار است كه با اتخاذ تدابير و برنامههاي مناسب، توان بالاتري براي مهار و انتقال سريعتر اطلاعات داشته باشد. در قياس با عمليات نظامي كه تداوم موفق آن مشروط به سرعت عمل در زمينههاي تأمين، پشتيباني، اقدام و تصميمگيري است، در عرصه عمليات رواني نيز سرعت و دقت در انتقال اطلاعات نقش تعيينكنندهاي ايفا ميكند؛ زيرا، كاربرد اطلاعات در چرخه عمليات رواني به شدت تحت تأثير زمان مناسب دستيابي به اطلاعات و بهرهبرداري از آن است. تافلر (نقل از شيرازي 1380) در تأكيد بر شرايط پيچيده ارتباط در دنياي امروز، معتقد است كه اطلاعات تازه به ما ميرسد و ما مجبوريم بايگاني ادراكي خود را دائماً با سرعت زيادي اصلاح كنيم. تصوير قبلي ما از واقعيت، بايد جاي خود به تصاوير تازه بدهند، زيرا اگر اين كار انجام نشود، اعمال ما از واقعيت فاصله ميگيرد و روز به روز توانايي خود را براي پاسخدادن به مسايل روزمره بيشتر از دست ميدهيم، تا آنجا كه احساس ميكنيم ديگر از عهده هيچ كاري برنميآييم.بر اين اساس، به نظر ميرسد جهان امروز به سويي پيش ميرود كه وسايل گردآوري و انتقال اطلاعات، يعني وسايل ارتباطي حاكم مطلق دنياي اطلاعات خواهند بود و در اين عرصه هر كشوري كه از وسايل ارتباطي و توان و امكانات بازانديشي قويتر و سريعتري برخوردار باشد، توانايي بيشتري خواهد داشت. به طور كلي ميتوان ويژگيهاي اطلاعات مطلوب براي عمليات رواني را به نقل از شيرازي (1380) به شرح زير خلاصه كرد:1) عمق: اطلاعات دريافتي و اطلاعات توليدي براي عمليات رواني، بايد داراي عمق باشد، به اين ترتيب، اطلاعات سطحي نميتواند به متخصصان و مجريان عمليات در دستيابي اهداف آنان كمك چندان سودمندي كند. 2) روزآمدي: با توجه به سرعت چشمگير تبادل اطلاعات، اطلاعات كهنه و قديمي نه تنها كمكي به چرخه عمليات رواني نميكند، بلكه ميتواند به دليل انتشار اطلاعات غلط، دستيابي به اهداف را مانع شود. 3) صحت و درستي: ميزان اعتبار و اطمينان نسبت به درستي و دقت اطلاعات دريافتي نيز اط جمله ويژگيهاي تعيينكننده در ميزان توفيق عمليات رواني محسوب ميشود.4) جهتگيري: با اين كه متقدمان عمليات رواني بر اهميت هر گونه اطلاعات، هر چند جزئي و بياهميت تأكيد كردهاند، اما بايد توجه داشت كه اطلاعاتي ميتواند براي عمليات رواني موفق مورد استفاده قرار گيرد كه در راستاي اهداف و نيازهاي آن عمليات به دست آمده باشد؛ بنابراين، بايد نسبت به تقدم كيفيت نسبت به كميت تأكيد بيشتري داشت. 5) جامعيت: نهايتاً بايد توجه داشت كه اطلاعات مورد نياز عمليات رواني همان طور كه در چرخه عمليات رواني نيز به آن اشاره شد، بايد جوابگوي نيازهاي اطلاعاتي در ابعاد مختلف نظامي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... باشد و با توجه به گستره عمليات رواني بتواند امكان مانور عمليات رواني را در اين ابعاد افزايش دهد. بازشناسي اطلاعات پشتيبان عمليات روانيبا توجه به اهميت اطلاعات در چرخه عمليات رواني، طبيعي خواهد بود كه دولتها و سازمانهاي به كار برنده عمليات رواني، ميل سيريناپذيري به كسب اطلاعات داشته باشند و براي دستيابي به اين اطلاعات، از امكانات، متخصصان و فرصتهاي موجود خود استفاده كنند، اما اطلاعات به دست آمده از اين طريق را بايد خام تلقي كرد، زيرا آنها به صورت مجزا و جدا از متن خود به دست آمدهاند و احتمالاً در جريان كسب و انتقال، بخشهايي از واقعيتها را منتقل نميكنند و براي به كارگيري در چرخه عمليات رواني ضروري است كه آنها را مجدداً در كنار يكديگر قرار داد و سپس تحليل كرد. همان طور كه قبلاً اشاره شد ادراك افراد از اطلاعات دروندادي ميتواند به دلايل مختلفي، از واقعيتها فاصله بگيرد و به عبارتي بهتر، به تحريفهاي شناختي مبتلا شود. به نظر هيوئر (1999) اشخاص در جريان قضاوتهاي كلي و تقريبي در مورد احتمالات، به يكي از چندين قاعده كلي ساده شدهاي متوسل ميشوند كه عمل دشوار تصميمگيري را تا حد زيادي تسهيل ميكنند. آنان با بهرهگيري از قاعده دسترسيپذيري و احتمال وقوع يك رويداد را با توجه به سهولت به تصور درآوردن نمونههاي ديگري از رويدادهاي مشابه يا بر اساس تعداد دفعات و نوع رويدادهايي از همان نوع كه به راحتي به خاطر ميآورند مورد قضاوت قرار ميدهند. آنها با بهرهگيري از استراتژي اتكا يك نقطهاي، شروع طبيعي را جهت برآورد اوليه برميگزينند و سپس، تصوير به دست آمده را بر اساس نتايج جمعآوري شده از اطلاعات يا تحليلهاي بعدي اصلاح ميكنند، اما معمولاً قضاوت اوليه به اندازه كافي اصلاح نميشود. عبارات بيانكننده احتمال مانند ممكن و محتمل رايجترين سرمنشأ ابهامآفريني هستند و باعث ميشوند خواننده در پيش گرفتن راه سادهتري را ترجيح دهد و تفسير گزارشها را مطابق با پيشپندارهاي خودش سوگيري كند. محاسبه احتمال تحقق يك سناريو اغلب اشتباه است. دادههاي مربوط به احتمالات پيشين، در صورتي كه تبيينكننده روابط علت و معلولي نباشد، معمولاً مورد بياعتنايي قرار ميگيرند. در توضيح مطالب بالا از هيوئر (1999) بايد افزود كه طبق قاعده دسترسيپذيري و تحت تأثير قوانين حافظه اگر اتفاقي واقعاً بيش از يك اتفاق ديگر رخ دهد و در نتيجه احتمال وقوع آن بيشتر باشد، احتمالاً نمونههاي بيشتري از آن را ميتوانيم به ياد آوريم، ضمن آن كه رويدادهايي را كه احتمال وقوعشان معمولاً بيشتر است، راحتتر از رويدادهاي نامحتمل ميتوان به تصور آورد. افراد، پيوسته بر اساس همين فرضيهها نتيجهگيري ميكنند. هر چند اين رويه ميتواند در بسياري موارد كاربرد داشته باشد، اما اشخاص، در اغلب موارد، زماني كه سهولت به خاطر آوردن رويدادها تحت تأثير عوامل نامرتبط با احتمال وقوع آنها قرار ميگيرد، به بيراهه كسيده ميشوند. توان به يادآوري نمونههايي از يك رويداد، از تازگي آن رويداد، متأثر است. شركت يا عدم شركت خود شخص در آن و بودن يا نبودن جزئيات روشن و به يادماندني مرتبط با آن و درجه اهميت ظاهري آن رويداد در زمان و نوع عوامل ياد شده و ساير عواملي كه بر نحوه قضاوت، تأثير ميگذارند، ارتباطي با احتمال حقيقي و نوع يك رويداد ندارند. در توضيح بيان عدم قطعيت ميتوان از مباحث ادراك كمك گرفت كه بر اساس آن، افراد معمولاً چيزي را ميبينند كه انتظار ديدنش را دارند و اطلاعات جديد نيز به طور معمول با عقايد موجود در ذهن همگون ميشود. اين امر، به ويژه در مواقعي نمود بيشتري دارد كه مسئله عبارات بيانكننده عدم قطعيت مطرح است. اين عبارات، به خودي خود هيچ معناي روشني ندارند و به پيوستههاي درون تهي شبيهاند كه خواننده يا شنونده آنها را با بهرهگيري از متني كه در آن استفاده ميشود و آنچه از قبل در مورد آن متن در ذهن دارد، از معنا پر ميكند. هرگاه نتيجهگيريهاي اطلاعاتي به نحوي مبهم بيان شوند، تفسير مخاطب از آنها در جهت همخواني با آنچه وي از قبل بدان معتقد بود، دچار سوگيري ميشود.در ارزيابي احتمال تحقق يك سناريو، تحليلگران اطلاعات، گاه قضاوتهاي خود را در قالب سناريو ارائه ميدهند؛ يعني در قالب يك سري رويداد كه به نتيجهاي پيشبيني شده ميانجامند، اما شواهد حاكي از آن است كه قضاوتهاي مربوط به احتمال تحقق يك سناريو متأثر است از مقدار و ماهيت جزئيات آن سناريو، به گونهاي كه هيچ ارتباطي با احتمال واقعي تحقق سناريو ندارد. در اين جريان، افراد تحت تأثير ميل به ساده كردن مسئله يا به دليل گرايش به ميانگينها، دچار خطا در درك اطلاعات واقعي و تحريف آنها ميشوند. افزون بر خطاهاي مزبور در ادراك اطلاعات بايد سوگيريهاي بازنگرانه رايج در ارزيابي گزارشهاي اطلاعاتي را نيز مورد توجه قرار داد. اين خطاها ميتوانند از موضع تحليلگر، از موضع مصرفكننده يا از موضع ناظر اتفاق بيفتند. در چنين شرايطي، ارزيابيهايي كه در مورد تحليل اطلاعات به عمل ميآيند ـ اعم از ارزيابيهاي خود تحليلگران از قضاوتهايشان و ارزيابيهاي سايرين از فرآوردههاي اطلاعاتي ـ به دليل سوگيريهاي نظاممندي كه در اين ميان وجود دارد، دستخوش تحريف ميشوند. در نتيجه، تحليلگران كيفيت عملكرد تحليل خود را بيش از آنچه هست و سايرين، ارزش و كيفيت اقدامات آنها را كمتر از آنچه هست برآورد ميكنند و به عبارتي دستكم ميگيرند. اين سوگيريها صرفاً ناشي از خودخواهي و عدم رعايت بيطرفي نيست، بلكه آنها در طبيعت فرآيندهاي شناختي انسان و خطاهاي ناشي از آن ريشه دارند (براي مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به هيوئر 1999، ترجمه فرشچي و تقاء 1380). |