چگونه يك رهيافتِ عقلاني به شعاري براي تهييج، فروكاسته شد؟
شعار «راه قدس از كربلا» ميگذرد؛ سرنوشت عجيبي را طي كرده است. در زمان اشاعه اين شعار كه منبعث از سخنان امام خميني بود، توجه نيروهاي ايراني كه شوق نبرد با اسرائيل داشتند، به جبهه كشور خود و تعقيب و تنبيه متجاوز يعني ارتش عراق جلب شد. اما سالها و دههها بعد، اين شعار نوع ديگري فهم شد و متاسفانه دستگاههاي رسمي تبليغاتي كشور نتوانستند آنطور كه بايسته بود، از فهم عميق مندرج در شعار «راه قدس از كربلا ميگذرد» دفاع كنند. گويي اين شعار صرفاً براي تهييج نيروها و يورش به سمت جبههها صادر شده بود و لاغير... با اين توضيح، بررسي سير تطور اتفاقات در برهه زماني خرداد و تير 1361 براي فهم ماهيت اين شعار ضروري به نظر ميرسد.
صدام حسين و رژيم بعث عراق كه با روياي تصرف خوزستان، سرنگوني نظام نوپاي جمهوري اسلامي و تجزيه ايران، به مرزهاي ما تجاوز كرده بودند، در همان روزهاي ابتدايي با دفاع مردمي گسترده روبرو شدند و ناگزير در اهداف كلان نظامي و سياسي خود تجديدنظر كردند. نيروهاي مسلح ايران در سال اول و در راس آنها ارتش جمهوري اسلامي ايران نيز همگام با مردم نقش بسزايي در متوقف كردن ارتش عراق و تثبيت جبههها در جنوب و غرب ايفاء كردند. با گذشت يك سال از آغاز جنگ، تحولات سياسي ايران به سويي رفت كه موجبات تغيير گسترده در ساختار دفاعي ايران فراهم شد: توانهاي مردمي گسترده در قالب سپاه پاسداران براي باز پس گيري سرزمينهاي اشغالي در كنار ارتش به كار گرفته شدند و طي 4 عمليات گسترده و پيروزمندانهي ثامنالائمه، طريق القدس، فتح المبين و نهايتاً بيتالمقدس، دشمن به مرزهاي بينالمللي عقب رانده شد.
در اين برهه اتفاق سرنوشتسازي در تاريخ جنگ تحميلي رخ داد: اسرائيل به لبنان حمله كرد و بخشهايي از جنوب اين كشور به تصرف رژيم صهيونيستي درآمد. همزماني اين رويداد با عقب رانده شدن عراق به بيرون از خاك ايران، موجب شد تا صدام و دستگاه تبليغاتي رژيم بعث عراق، فرصت را غنيمت بشمرند. با يك حربه تبليغاتي صدام اينگونه وانمود كرد كه از مرزهاي ايران عقب مينشيند و حاضر است در كنار ايران با اسرائيل بجنگد. سواي اينكه عقبنشيني اختياري در كار نبوده و ارتش عراق با از دست دادن تجهيزات و اسيران فراوان مجبور به عقبنشيني شده بود، بعيد بودن اينكه دو قواي متخاصم چگونه ميتوانند در كنار هم با اسرائيل بجنگند، بيانگر نوعي جنگ رواني پيچيده از سوي دستگاه تبليغاتي صدام بود.
به نظر ميرسد جنگ رواني صدام ريشه در مولفهاي استراتژيك داشت: قواي مسلح ايران به شيوهاي فزاينده روي دور پيروزي بودند و صدام به تجديد قوا براي ادامه جنگي كه هويت و موجوديت سياسي او و حزب متبوعش را تضمين ميكرد، نظر داشت. صدام حسين از رهگذر مشغولسازيِ ذهنها به جبهه لبنان، هم نقاط ضعف خود را با تجديد قوا و آرايش دفاعي مستحكم (كه در عمليات رمضان ظهور و بروز يافت) از بين ميبرد و هم ژست تبليغاتي- ناسيوناليستي را كه براي رهبري جهان عرب و دريافت كمكهاي نظامي و اقتصادي مورد نيازش بود، حفظ ميكرد
اينكه حربه تبليغاتي عراق و واقعيت ماجرايي كه در جنوب لبنان اتفاق افتاده بود تا چه حد توانست در ايجاد خلل به ذهن و ضمير نيروهاي خودي توفيق پيدا كند، موضوع اين نوشتار نيست. بلكه ورود تاريخي امام خميني و سوق دادن توجهات به مساله جنگ تحميلي، محتواي شعار راه قدس از كربلا ميگذرد را بيان ميكند. امام خميني طي سخناني در رابطه با مساله فوق اينگونه اظهارنظر كردند: «ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻠﺖ ﻣﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﻟﺒﻨﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺰﻧﻨﺪ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﺒﺎﺭﻙ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﻓﺎﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻨﺎﻳﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻭﻝ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﻔﺴﺪﻳﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺍﻳﻦ ﻏﺎﺻﺒﻴﻦ ﻓﺎﺭﻍ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻧﺸﺎءﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺱ. ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺑﺪﺍ ﻧﻈﺮﻯ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ».[1]
به نظر ميرسد شعار «راه قدس از كربلا ميگذرد»، متاثر از اين سخنراني امام خميني شكل گرفته است. البته چند هفته قبل از اين سخنراني، زماني كه ابهامات در باب ورود به خاك عراق بالا گرفته بود و نهايتا توجيه نظامي موجب شد تا امام با تدوام جنگ در خاك عراق موافقت كنند، امام بر تمركز و توجه به مساله جنگ با صدام تاكيد داشتند.
شعار «راه قدس از كربلا ميگذرد» از دو مولفه محتوايي خالي شده است و آنچه امروز باقي مانده، روكشي تبليغاتي و احساسي براي ورود به خاك عراق است. دو مولفه مذكور را بدين شكل ميتوان صورتبندي كرد:
يك. موقعيت زماني و مكاني خطيري كه ايران با آن مواجه بود. اولا مساله جنگ، زخم سر بازي بود كه هر آن احتمال عود كردن داشت، ثانياً جوانان انقلابي و مسلمان آن روز اشتياقي ويژه براي جنگ با اسرائيل داشتند و ثالثاً عراق بازي تبليغاتي پيچيدهاي را تدارك ديده بود.
دو. رهيافت استراتژيك امام خميني[2]. دستور امام براي تمركز در جبهه جنگ با عراق، مبتني بر منافع ملي، ثبات و سپس پيگيري مبارزه با اسرائيل بود. اگرچه اين شعار بنا به خصلت شعاري بايد روكشي تبليغاتي داشته باشد، اما عقلانيت عميق و درك بلندمدت امام خميني از منافع ملي نيز در همين شعار مستتر شده است.
...
بازخواني عقلاني اين شعار و بسيار از ديگر شعارهاي جنگ، ميتواند منجر به تقويت ابعاد عقلگرايانه جنگ در روايتهايي بشود كه امروز جامعه به آنها نياز دارد. نسل امروز در مواجهه با روايتهايي كه از جنگ ميشنود و ميبيند، شاهد يك فربهگي در بيان معنويتها، عواطف و شهوديات است. اين عناصر از دفاع مقدس، اگر با روي ديگر سكه جنگ تحميلي، يعني خلاقيتها، عقلانيتها و تدابير نظامي و سياسي و ... تكميل نشود، نه تنها نميتواند رسالت خود را به درستي انجام دهد، بلكه ماهيت هشت سال جنگ تحميلي را در انديشه نسلهاي پس از جنگ به چالش ميكشد.
[1] صحيفه امام خميني، جلد شانزدهم، سخنراني مورخ 3 مرداد 1361
[2] سخنان محسن رضايي در اين رابطه كه در برنامه تلويزيوني سطرهاي ناخوانده گفته شد، خواندنياست: قبل از اينكه ما (به خاك عراق) حمله كنيم، اسراييل به جنوب لبنان حمله كرد. ما فرصت پيدا كرديم كه يك تيپ خود را به آنجا بفرستيم كه اول وضعمان را نسبت به اسراييل مشخص كنيم، ثانيا از يك كشور اسلامي دفاع كنيم و در آينده هم از اين فرصت به عنوان جاي پايي براي جمهوري اسلامي بهره ببريم. لذا، نيرو به آنجا فرستاديم تا جلوي اين جوسازي را بگيريم و موضعمان را نسبت به اقدامات اسراييل نشان دهيم. من و برادرمان صياد (شيرازي) سوار هواپيما شديم و رفتيم پيش آقاي حافظ اسد(رييس جمهوري وقت سوريه)... در واقع، ميخ سپاه را تا امروز آنجا كوبيديم كه الحمدلله نتيجه اش، ايجاد حزب الله لبنان شد. پس از آن، من (به ايران) آمدم و وقتي فهميدم امام در جريان نيست گفتم از اينكه من به امام نگفتم و اين تيپ را بردم آنجا، از محضر امام عذرخواهي مي كنم. خدمت امام هم رفتم و گفتم من فكر مي كردم نظر شما را گرفته اند. امام فرمودند: حالا كه نيروها رفته اند. ولي من نگران بودم كه نكند جريان آن مغازه دار پيش بيايد. فرمودند قصه اش را مي داني شما؟ گفتم خير. فرمودند كه جريان اين بوده كه يك كاسب مي رود در مغازه اش را باز كند مي بيند كه دو نفر همديگر را به شدت كتك كاري مي كنند. فهميد يكي دزد است يكي مسلمان متدين. دزد در حال باز كردن مغازه بوده كه فرد مسلمان با او برخورد مي كند. مغازه دار هر چه منتظر مي شود مي بيند دعوا تمام شدني نيست لذا به اين دو نفر مي گويد برويد آن طرف دعوايتان را بكنيد تا من مغازه را باز كنم. امام فرمود: نكند فردا اين گونه شود.: حدود يك هفته بعد، امام جمله اي را بيان كردند كه با آن، تكليف همه روشن شد. ايشان گفتند كه راه قدس از كربلا مي گذرد. يعني هر كس كه مي خواهد با اسراييل بجنگد، بايد بداند لازمه اش پيروزي در نبرد با رژيم بعثي صدام است.
|