مروري بر مواضع و عملكرد سازمان مجاهدين خلق در رابطه با جنگ ايران و عراق
سازمان مجاهدين خلق و رهبري آن بر اساس مرام و مشي خود در ابتداي شروع جنگ در ظاهر با نظام ابراز همدردي نموده، در نشريات خود صدام و رژيم بعث را متجاوز ميدانستند، اما در تحليلهاي درونگروهي خود از جنگ به عنوان فرصتي ياد ميكردند كه در آن دولت نوپاي جمهوري اسلامي تحت فشار قرار گرفته، زمينه براي تحقق اهداف آنان فراهم خواهد شد. به همين دليل رهبران سازمان با بروز اختلافات ميان بنيصدر و مسئولان كشور، به حمايت از وي پرداختند و با تشديد اين اختلافات تلاش كردند تا ضمن ايجاد بيثباتي سياسي در داخل كشور، نظام را به بنبست برسانند. تنشهاي سياسي و امنيتي كه مجاهدين خلق در ابتداي جنگ به وجود آوردند به طور مشخص از شكلگيري وحدت و همدلي همهجانبه براي مقابله با ارتش عراق جلوگيري ميكرد يا دست كم در اين مسير خلل ايجاد ميكرد.
اين روند تا 30 خرداد 1360 ادامه داشت تا اينكه مجاهدين خلق، علناً به مخالفت با جمهوري اسلامي پرداختند و عليه آن اعلام جنگ مسلحانه نمودند. به تعبير ديگر از اين برهه به بعد، نظام نوپاي جمهوري اسلامي، در دو جبهه بايد ميجنگيد. در جبهه خارجي عليرغم گستردگي آن، به دليل وضوح در شناسايي دشمن با اطمينان بيشتري به امر دفاع پرداخته ميشد. جبهه داخلي اما، به دليل نفاق و ناجوانمردي مجاهدين خلق، پيچيدگي مبارزه و مقابله با آنها را افزايش ميداد.
با فرار رجوي و چند تن ديگر از رهبران سازمان مجاهدين خلق به خارج از كشور، ديدگاه آنان درباره جنگ كاملاً شفاف شد طوري كه آنان رهبران ايران را جنگطلب ميدانستند و معتقد به جنگافروزي ايران بودند و عملاً به دشمن ايران، يعني رژيم عراق پيوستند و به خدمت اين رژيم درآمدند و در مقابل از كمكهاي اين رژيم بهرهمند شدند.
مواضع منافقين را بايد در جهت ضديت با نظام جمهوري اسلامي ايران و مسئولان كشور ارزيابي كرد. آنان به هر عاملي كه در مخالفت با رهبران انقلاب و تضعيف يا براندازي جمهوري اسلامي بود، خوشبين بودند و به آن كمك ميكردند و چون جنگ نيز از جمله مسائلي بود كه براي براندازي نظام جمهوري اسلامي تدارك ديده شده بود، همين وجه مشترك و زمينه همكاري منافقين با دشمن بعثي را فراهم نمود و در نهايت آنان با خيانت به ملت و ميهن خود، در كنار رژيم صدام قرار گرفتند و از هيچ اقدامي در ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي ايران و ملت مسلمان ايران فروگذار نكردند. همكاري منافقين در ابتداي حضور سازمان در عراق، در شكل جاسوسي، خبرپراكني، ايفاي نقش ستون پنجم، بازجويي از اسيران و ... صورت ميگرفت اما با گذشت زمان اين همكاريها توسعه يافت و سازمان در قالب واحدهاي رزمي ارتش عراق، به عمليات عليه جمهوري اسلامي دست زد.
حمايتهاي منافقين از دشمن بعثي و خدمات آنان به رژيم عراق در زمينههاي مختلفي بود، از جمله:
1ـ ترور شخصيتهاي سياسي و نظامي مؤثر در روند پيروزي انقلاب و جنگ؛ در اين باره ميتوان به بمبگذاري سازمان منافقين در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و شهادت دهها نفر از شخصيتهاي سياسي، بمبگذاري در دفتر نخستوزيري و شهادت رئيسجمهور محمدعلي رجايي و نخستوزير محمدجواد باهنر در 8 شهريور 1360 و ترور تعدادي از فرماندهان نظامي در جبههها و پشتجبههها كه منجر به شهادت برخي از آنان شد، اشاره كرد.
2ـ جاسوسي به نفع دشمن بعثي و ارائه اخبار و اطلاعات درباره مراكز مهم نظامي و صنعتي كه به بمباران اين مراكز توسط دشمن منجر ميشد.
3ـ ارائه اخبار و اطلاعات درباره جنگ و نحوة عمل رزمندگان اسلام و نيز زمان و مكان عملياتها به ارتش عراق.
4ـ پخش شايعه در پشت جبهه براي تضعيف روحيه مردم.
5ـ تبليغات سوء عليه جمهوري اسلامي ايران در سطح جهاني، براي ضربه زدن به وجهه بينالمللي جمهوري اسلامي ايران.
6- كمك به ارتش عراق در شنود بيسيمهاي رزمندگان اسلام و نيز بازجويي از اسيران ايراني.
7- اعزام تيمهاي بمبگذاري و ترور به داخل ايران به منظور ضربه زدن به توان امنيتي و نظامي ايران و تضعيف روحية مردم.
8- ارسال علائم و پيامهايي به هواپيماهاي عراقي كه شب هنگام مبادرت به بمباران شهرها و مناطق مسكوني مينمودند.
مجموعا ميتوان گفت، منافقين با اين تحليل كه خود به تنهايي قادر به سقوط نظام جمهوري اسلامي نيستند در كنار عراق قرار گرفتند و اميد داشتند با عامل فشار خارجي زمينه را براي سقوط جمهوري اسلامي و بازگشت خود به ايران فراهم سازند.
عمليات نظامي منافقين عليه ايران با چنين عقبهاي قابل پيشبيني بود:
جمهوري اسلامي ايران در تاريخ 27/4/1367 قطعنامة 598 شوراي امنيت سازمان ملل را پذيرفت. عراقيها كه سرمست از پيروزيهاي جديد خود در بازپسگيري برخي مناطق بودند، اقدام ايران را از سر ضعف تلقي كرده و به رغم تبليغات عليه ايران مبني بر جنگطلب بودن ايران و صلحطلب بودن عراق، تهاجم جديدي را عليه ايران آغاز كردند و در 30 كيلومتري شمال خرمشهر مستقر شدند.
در واكنش به اين تهاجم جديد، به فرمان امام، نيروهاي بسيجي رهسپار جبههها شدند و دشمن را به عقب رانده يا متوقف كردند.
در جبهه جنوب هنوز ارتش عراق به طور كامل تا خط مرزي عقب رانده نشده بود كه مقارن ساعت 14:30 مورخ 3/5/1367 منافقين با استفاده از امكانات لجستيكي و پشتيباني گسترده ارتش عراق، هجوم خود را از طريق تنگه پاتاق به طرف شهر اسلامآباد آغاز كردند. منافقين كه اطلاعات درستي از ايران نداشتند، تحت تأثير اهداف توهمآلود خود و پشتيباني ارتش عراق، عمليات خود را با هدف براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران آغاز كردند. منافقين تصور ميكردند كه وضعيت نظامي ايران به دليل تهاجمات پيدرپي عراق از هم پاشيده و اوضاع داخلي ايران به دليل پذيرش قطعنامة 598 به شدت آسيبپذير شده است. منافقين فكر ميكردند در مدتي كوتاه از مرز خواهند گذشت و سپس ملت ايران به آنان لبخند زده و به ارتش آنان ملحق خواهند شد.
مسعود رجوي در همان زمان طي تحليلي گفته بود كه نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهيم و بايد حمله كنيم و در شرايطي كه رژيم نيروي جنگي ندارد كار را تمام كنيم.
مريم رجوي نيز در جمع نيروهاي حمله كننده اظهار كرده بود: وقتي از جبهه برويم، آن طرفتر كسي نيست كه جلوي ما را بگيرد.
رجوي در پاسخ به سؤالات حاضرين در همين نشست ميگويد: جمعبندي نهايي در ميدان آزادي.
به اين ترتيب منافقين كه از كمكهاي ارتش عراق و پيشرويهاي موفقيتآميز اوليه خود دلگرم شده بودند، پيروزي را نزديك ميديدند، خصوصاً اينكه عراقيها كليه تجهيزات سنگين نظامي مورد نياز را در اختيار آنان قرار داده و آنان را در اين تهاجم كه فروغ جاويدان ناميده بودند، ياري كردند. اما با حضور گسترده نيروهاي مردمي در جبههها و پيام امام به سپاه پاسداران براي مقاومت، منافقين در كمين نيروهاي اسلام قرار گرفتند و تار و مار شدند به طوريكه بعدها اعضاي اين سازمان از اين عمليات ـ كه ايران نام مرصاد بر آن نهاد ـ به عنوان قتلگاه خود و يك اشتباه استراتژيك از سوي رهبري سازمان ياد كردند.
تهیه و تنظیم کننده :فکه ، منتخب ستارگان آسمانی
|