چه شد كه غربيها، مشخصاً انگـليسيها، در مســأله [مشروطه] كامياب شدند؛
از چه شگردي استفاده كردند كه كامياب شدند. در حالي كه مردم كه جمعيت اصلي هستند، ميتوانستند در اختيار علما باقي بمانند و اجازه داده نشود كه شيخ فضلالله جلو چشم همين مردم به دار كشيده شود؛ قاعدهي قضيه اين بود... كه اينها توانستند يك عدهاي از اعضاي جبههي عدالتخواهي - يعني همان اعضاي ديني و عمدتاً
علما - را فريب بدهند و
حقيقت را براي اينها پوشيده نگه دارند و اختلاف ايجاد كنند. [دوم اينكه] حرفهايي را كه از سوي روشنفكرها و بهوسيلهي عمال حكومت گفته ميشد و وعدههايي را كه داده ميشد، حمل بر صحت ميكردند. اينطور ميگفتند كه: شما داريد عجله ميكنيد؛ سوءظن داريد؛ اينها قصد بدي ندارند... انسان ميبيند كه حساسيت آنها را
در مقابل انحراف كم كردهاند؛ اما حساسيت بعضيها مثل مرحوم آشيخ فضلا... باقي ماند... در قضاياي
عراق هم اول علما به طور جدي وارد شدند، بعد تعبير و توجيه شروع شد: حالا شايد اينها راست بگويند! شايد هدف بدي نداشته باشند! انگليسها در آنجا بين مردم عراق شعارهايي را پخش كردند: «جئنا محررين لا مستعمرين!»؛ ما نيامدهايم براي استعمار شما، ما آمدهايم شما را از دست عثمانيها آزاد كنيم... آن وقت آنها در
آنجا از ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۸ ظاهراً يا ۵۷، سيوهشت سال عراق را آنچنان فشردند كه وقتي انسان اين سالهاي
طولاني را نگاه ميكندو ميخواند، گريهاش ميگيرد.»(۱۳۸۵/۰۲/۰۹)
«در صدر مشروطه هم علماي بزرگي بودند كه اينها نديدند توطئهاي را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكراني تحت تأثير غرب، طراحي ميكردند؛ توجه نكردند كه حرفهائي كه اينها دارند در مجلس شوراي ملىِ آن زمان ميزنند، يا در مطبوعاتشان مينويسند، مبارزهي با اسلام است... مماشات كردند.»
(۱۳۸۸/۱۲/۰۶) با توجه به غفلت و عدم حساسيت جريانهاي مذهبي و اختلافي كه بين آنها افتاده بود، استعمار خط خود
را در بين افكار عمومي جلو ميبرد. «آن خطِ انگليسىِ ماجراي مشروطه... [با] شعار توسعه و پيشرفت»(۱۳۸۶/۰۲/۲۵) اذهان مردم را به سمت خود كشيده بود.
دريافت خط حزبالله نسخهي مطالعه (A۴)
« نتيجه اين شد كه كسي كه ميدانست و ميفهميد - مثل مرحوم شيخ فضلالله نوري - جلوي چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتي پيدا نكردند؛ بعد خود آنهائي هم كه به اين حساسيت اهميت نداده بودند، بعد از شيخ فضلالله مورد تعرض و تطاول و تهتك آنها قرار گرفتند؛ بعضي جانشان را، بعضي آبرويشان را از دست دادند.
اين اشتباهي است كه آنجا انجام گرفت.»(۱۳۸۸/۱۲/۰۶) «ما اگر ميخواهيم از تجربهي مشروطيت
استفاده كنيم، نبايد بگذاريم اين اشتباه تكرار شود.»(۱۳۸۵/۰۲/۰۹)
در آن روزها غربيها و غربزدهها «شعارهاي برّاقي را مطرح كردند و عدهاي را غافل كردند»(۱۳۸۵/۰۲/۰۹) درست مانند اين روزها كه آمريكاييها «با تملّق حرف ميزنند؛ گاهي به انسان نامه مينويسند كه شما بياييد -با ما كه آمريكا هستيم- مسائل جهاني را با مشاركت يكديگر حل كنيم... انسان در اينجا ممكن است دچار
وسوسه بشود كه برويم با يك ابرقدرتي در حلّ مسائل بينالمللي همكاري كنيم... امّا باطن قضيّه اين نيست؛
باطن قضيّه اين است كه او يك نقشهاي دارد؛ ميگويد شما بيا در آن ميداني كه من ترسيم كردهام بازي كن... تا آن هدفي كه براي آن نقشه كشيده شده است، تحقّق پيدا بكند... اگر جمهوري اسلامي اينجا خام بشود، وارد بازي آنها بشود... معنايش اين است كه نقشهي آنها را كامل كرده است.»(۱۳۹۵/۰۳/۱۴) يا اينكه
غربگرايان با افتخار بگويند كه اقتصاد ايران را بايد در اقتصاد جهاني حل كرد. در حاليكه اين الگوي اقتصادي
«عبارت است از نقشهاي و نظامي كه سرمايهداران عمدتاً صهيونيستي و بعضاً غير صهيونيستي براي تصرّف منابع مالي همهي دنيا طراحي كردهاند... اينكه يك كشوري اقتصادش را ادغام كند در اقتصاد جهاني، افتخار نيست؛ اين خسارت است [اين كار] يعني بلعيدن اقتصاد ايران بهوسيلهي هاضمهي اقتصاد بينالمللي و جهاني كه
سردمدار آن هم آمريكا است.»(۱۳۹۵/۰۳/۱۴) بنابراين بايد هوشيار بود چراكه اگر در نقشه استعمار بيفتيم
سيلي ذلت را خواهيم چشيد.
تهیه و تنظیم کننده : که ، منتخب ستارگان آسمانی
|