بروز جنگ تحمیلی در بامداد انقلاب، دوران دیگری را در رهبری امام خمینی پدید آورد. ملت فداکار ایران که به تازگی از استبداد داخلی رهیده بود و میرفت تا بشارتهای جمهوریت و اسلامیت را تجربه کند، با جنگی ناخواسته روبرو گشت. همراهی امام و امت در سالیان دفاع مقدس ـ که دوستان و دشمنان دین و وطن را شگفتزده ساخته بود ـ در حقیقت، نمودار خودآگاهی سیاسی و تاریخی به شمار میآمد. ناکامیهای گذشته، این آموزه را خاطرنشان میساخت که فقط در پرتو اندیشههای زندگیسازانه اسلام و رهبری زمانشناسانه و پارسایانه میتوان بر نظام سلطه و فریب چیرگی یافت. تأمل در چند و چونیِ دوران جنگ تحمیلی و فرماندهی امام و بسیج همگانی در جهت فراخوانی دفاع از کیش و وطن، رهتوشههای بسیاری برای نسل امروز و آیندگان به همراه دارد. پرسشانگیزیِ گفتار و نوشتار تحلیلگران درباره ایام دفاع مقدس، میباید نمودار واقعیتهایی باشد که سبب تداوم انقلاب شده است. اظهارنظرهایی که حاصل آن چیزی به جز انتقال پندارهای بیگانه با ایثار و امامتِ عدالتخواهانه و مسالمتجویانه نیست، چندان نمیپاید. زیرا آن چه در آن روزگار رخ داد، همان بود که حرکت دینی و ملی مردم ایران میطلبید. آنان پس از پیروزی و دستیابی به حاکمیت، در قبال تهاجم هماهنگ شده صدام راهی جز مقاومت نداشتند. پذیرش صلح تحمیلی ـ که یک ترفند استکباری بود ـ پیامدهای ناگواری به همراه داشت که از نگاه مخالفان جنگ پنهان مانده بود. در این مقال با اشارههایی چند به شاخصههای دوران دفاع مقدس، رهبری امام را در عبور ملت از بحرانهای آن روزگار خواهیم نگریست. همخوانی شاخصهها از ویژگیهای زعامت امام همچون قاطعیت در مواضع و موفقیت در جذب نیروهای انسانی و کارآمد و مرزبانِ اندیشههای والای دینی و سیاسی حکایت دارد.
آرمانگرایی در جنگ و دفاع جنگ و دفاع در منظر رهبر فقید انقلاب، فراتر از گرایشهای ناسیونالیستی بوده و نمودار آرمانهای دینی و عدالتخواهی پیامبران ابراهیمی است. هجوم ارتش بعثی عراق به مرزهای ایران، در حقیقت تهدیدی برای اسلام و مسلمانان منطقه به شمار میآمد. زیرا صدام با جلب حمایت سیاسی و تسلیحاتی قدرتهای غربی و امریکا و اسرائیل، قصد براندازی جمهوری اسلامی را داشت. انقلابی که در ایران بروز کرده بود، دیر یا زود حاکمیتهای استبدادی منطقه را رسوا و بیاعتبار میساخت و خیزش همگانی مسلمانان را سبب میگشت. جنگ تحمیلی که در سالهای نخستین پیروزی ملت بر سلطهگران داخلی و خارجی، رخ داد میتوانست از فروپاشی سیاستها و قدرتهای تزویرگرانه پیشگیری نماید و ملتها را از خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و حماسهآفرینی در عرصة سرنوشت جمعی دور نگاه دارد. اگر به ابعاد تبلیغات رسانهای عراق و حامیان او نگریسته و آثار روانی آن را بررسی کنیم، به روشنی میتوان از توطئة بازدارندگیِ ملت ایران از صدور انقلاب یاد کرد. آنان آرامش و حضور تعیینکنندة ایرانیانِ ایثارگر و بیدارگر در جهان اسلام را مغایر با منفعتطلبی درازمدت خود میدانستند. با طرح تهاجم نظامی گسترده، نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن ناگزیر از دفاع و حفظ تمامیت ارضی در برابر اشغالگران بود و مانور سیاسی ـ دینی و افکندن طرح نو برای زندگی مسلمان امروز ناممکن میشد. چنان که تاریخ جنگ تحمیلی به دست میدهد، عراق با مشاهده ناکامی در تجاوز نظامی خود ناگزیر از مظلومنمایی و صلحطلبی شد که حاصل آن طرح مقوله جنگافروزی جمهوری اسلامی بود. این همه بیگمان انقلاب ایران را از گسترش و نفوذ در حیات سیاسی مسلمانان بازمیداشت و چهره آن را ناسازگار با واقعیتها و پیشرفت و امنیت مینمایاند. امام خمینی از همان آغاز جنگ تحمیلی، واکنشهای ملت ایران در برابر تجاوزگران بعثی را دفاعی و اسلامی تلقی مینمود. دعوت رهبری به حضور در جبههها، بر پایه ایمان به خدا و آخرت صورت میگرفت و پیکارگریشان به عنوان یک تکلیف دینی ـ سیاسی شناخته میشد. معروفگرایی و منکرستیزی ـ که میباید محور کوششها و زندگی یک مسلمان باشد ـ در منظر امام خمینی، در عرصه سیاست و قدرت حاکم بر جامعه مسلمانان است. خودکامگی و عدالتگرایی حاکمان، مصادیق بنیادی معروف و منکر به شمار میآیند. فلسفة قیام و نهضت امامان و پیامبران را میتوان در چهارچوب اصل فراموش شده امر به معروف و نهی از منکر گنجانید، مشروط بر این که شناختی ژرف و اساسی از این آموزه سیاسی ـ اجتماعی در دست داشته باشیم. «سیدالشهداء ـ سلامالله علیه ـ که همه عمرش را و زندگیاش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم [نهاد، میخواست که] … معروف در کار باشد، منکرات از بین بروند. حضرت صاحب ـ سلامالله علیه و ارواحناه فداه ـ هم که تشریف میآورند برای همین معناست. تمام انبیا که قیام کردهاند در عالم طبیعت… مقابله با طاغوت [کردهاند]… تمام اینها قیام کردند در مقابل جور، در مقابل ظلم… ما سرمشق باید بگیریم از اینها و ما باید قیام کنیم در مقابل ظلم. مسلمانها باید در مقابل جورها، در مقابل ظلمها، در مقابل منکرات قیام کنند، همانطوری که ملت شریف ایران بحمدلله قیام کرد… من باید تشکر کنم از این ملت… خصوصاً از کسانی که در جبههها مشغول هستند یا پشت جبههها.»[۱]
امام خمینی چه در جنگ و چه در صلح، همواره به انبیا و اولیای حق نظر دوخته و پیروی از آنان را سیاست خود در رهبری ملت گرفته و بر روشهای پیشنهادی دیگران ترجیح میداده است. الگوپذیری از پیامبران و امامان شیعه، به ویژه حضرت حسین بن علی(ع) در دوران دفاع مقدس، به روشنی نمودار آرمانگرایی رهبری انقلاب بود و بسا خوشایند دولتهای دست نشانده منطقه نبود. زیرا آنان اسلام را به صورت یک دین عبادی و شخصی درآورده و مسلمان را بیگانه با مفاهیم و اصول اجتماعی و حماسی اسلام پرورش داده بودند. افزون بر انقلاب اسلامی و پیروزی غیرمنتظرة ملت ایران، جنگ تحمیلی و پایداری شگفتانگیز رهبری و مردم در جبههها و پشت جبههها، بسترساز بیداری مسلمانان گشت. آیات جهادی و دفاعی قرآن کریم ـ که در سنت نبوی تجلی یافته بود ـ بار دیگر در میدانهای نبرد حق و باطل کاربرد عینی یافت. بیتردید این همه با حاکمیت طاغوتهای منطقه ناسازگاری داشت و آنان را به حمایت از صدام و سپس تلاش در ختم ماجرای جنگ برمی انگیخت. آنچه دل مشغولی قدرتهای کوچک و بزرگ را پدید میآورد، همانا آسیبپذیری دولت نامشروع اسرائیل در برابر گسترش فرهنگ و حماسة مسلمانی بود که رزمندگان مسلمان ایرانی در تبعیت از قرآن و رسول اکرم(ص) به نمایش گذاشته بودند.
صهیونیستها هیچگاه توان مقابله با آرمانخواهی امت اسلام را نداشته و هماره سعی در بیهویتیِ جوانان مسلمان داشتهاند. اسلامزدایی از زندگی و برنامهریزیهای کلانِ امت مسلمان، سیاست همیشگیِ اشغالگران قدس بوده و هست. امام خمینی با اشارت به آیه کریمه «و من یقاتل فی سبیلالله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً»[۲] ـ که از پاداش چشمگیر پروردگار برای مجاهدان پیروز یا شهید یاد کرده است ـ محبت خداوند نسبت به آنان را خاطرنشان میسازد. تردیدی نیست که این همه حاکی از اسلامگرایی و آرمان بلند شهادت در راه خدا و دین حنیف ابراهیمی است و پیکارگری رزمندگان مدافع آیین و وطن را فراتر از عامل ماده و طبیعت میبرد و تقرب و محبوبیت نزد حق متعال را سبب میشود. «این اجر عظیم که به قلم با عظمت عظیم مطلق وعده داده شده است، چگونه آن را با فکر ناچیز بشر میتوان تحلیل کرد؟ گویی این اجر عظیم همان حُب خداوند تعالی است که در سوره مبارکه صف آمده است: «ان الله یحب الذین یقاتلون فیسبیله صفا کانهم بنیان مرصوص.»[۳]
محبوبیت نزد بارگاه احدی را کدام فیلسوف توانا یا عارف علمی بزرگ دانا میتواند درک کند تا از آن سخن گوید و یا به سخن قلم درآورد؟… بارالها این وصف مجاهدان فیسبیلالله و اجر عظیم آنان است که در صحنههای کارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن کریم تو به شهادت رسیدهاند یا در این راه پیروز گردیدهاند.»[۴]
نگرش بلند رهبر فقید انقلاب نسبت به اسلام و آرمانطلبیِ مسلمانان مجاهد و محبوب حق و رسول مکرم او سبب میشود که دولتهای اسلامی را مکلف به مقابله با طاغوت عراق سازد و سران بیتفاوت یا همکار در یورش صدام را سرزنش نموده و از فرجام کارشان بترساند. «در قرآن کریم است که اگر دو طایفهای از مسلمین با هم اختلاف کردند شما مصالحه بدهید بین آنها را و اگر یکی از آنها یاغی باشد و طاغی باشد، با او قتال کنید تا این که سر نهد به احکام خدا. کدام یک از کشورهای اسلامی بررسی کردند در این که طاغی و یاغی کیست؟… بر کدام مملکت اسلامی پوشیده است این معنا که صدام به ما تجاوز … کرده است و طغیان کرده؟… بر همه دولتهای اسلامی به نص قرآن واجب است که مقاتله کنند با دولت عراق تا برگردد به ذکر خدا و به امر خدا.»[۵]
«و من به همه دولتهایی که در جنگ تحمیلی و یورش غیرانسانی به ایران، با دولت کافر بعث همکاری میکنند، چه همکاری تبلیغاتی و چه نظامی… اخطار میکنم که علاوه بر خذلان الهی و ننگ ابدی از جزای عاجل به دست ملتهای خود و ارتش نیرومند کشور اسلامی ما غافل نباشید و خود را به هلاکت نکشید.»[۶]
رهبر فقید انقلاب پس از یادکرد غدیر ـ که در حقیقت آرماننامه تشیع علوی و مرزبان اسلام محمدی است ـ مسألة حکومت و نظام جامعه را طرح میکند. از آن پس خطر مقدسین را یادآور میشود که با اندیشه سیاسی اسلام بیگانه بوده و سعی در سیاستزدایی از امت اسلام داشتهاند. حکمیت و صلح تحمیلی در دوران خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام، در واقع کوشش مقدسنماهایی بود که عافیتطلبی را بر جهاد و شهادت در راه خدا و تعالی کلمه او ترجیح داده بودند. در دوران جنگ تحمیلی عراق و ایران نیز پارهای از متحجران و مقدسان، ادامه نبرد را به مصلحت ندانسته و از صلح سخن راندند. امام خمینی آنان را وارثان مقدسان نهروانی میشمارد. «غدیر آمده است… تا بفهماند که سیاست به همه مربوط است، در هر عصری باید حکومتی باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطة آن سیاست، اقامه صلوة کند، اقامه صوم کند، اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند… ما الان مبتلای به جنگیم. یک دستهای در همین قضیه هم دارند اشکالتراشی میکنند… اشخاصی هستند که میگویند که بیایید صلح بکنیم، بیایید یک سازشی بکنیم. ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم. به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین تحمیل کردند، آنهایی که… پیشانیشان داغ سجده داشت… آنها تحمیل کردند به حضرت امیر حکمیت را… این ابتلا را حضرت امیر داشت، الان نظیر… آن را ما داریم… دنیا نمیداند که کی متجاوز است. ما از آن قضیه باید عبرت بگیریم و زیر بار حکمیت نرویم. ما در این هفت سالی که جنگ بوده است فهمیدیم که این حَکَمها کیها هستند… قضیه امام حسن و قضیه صلح، این هم صلح تحمیلی بود… این رخدادها ما را هدایت میکند به این که نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی.»[۷]
مبارزه و دفاع در نگاه امام خمینی به ایران اختصاص نداشت. همان زمان که رهبری انقلاب در جنگ تحمیلی عراق و ایران، به مسلمانان ایرانی میاندیشید، از حمایت مسلمانان فلسطینی و لبنانی دریغ نمیورزید. زیرا جمهوری اسلامی، نظامی سیاسی ـ آرمانی تلقی میشد و رهبری نظام به پیروزی و شکست اسلام نظر داشت. بیگمان این سیاست، خشم و کین نظام استکباری جهان را برمیانگیزد و قدرتها را به سمت اسلام ستیزی و تفرقهافکنی در میان مسلمانها میراند. از این منظر، پدیدة جنگ تحمیلی را باید در چهارچوب آرمانگرایی و دفاع دینی ـ سیاسی، تجزیه و تحلیل نمود. چنان که مواضع سیاسی امام به دست میدهد، او در سالیان پیش از انقلاب و جنگ، دغدغة قدس و نجات مسلمانان را داشت و از منافع آنان همواره جانبداری میکرد. به سخنی دیگر آرمانگرایی بنیانگذار جمهوری اسلامی، شاخصة مرجعیت دینی ـ سیاسی شیعه بوده و در هر زمان و مکان در شکل دفاع از کیان اسلام و مسلمانان مظلوم و استعمار شده ظهور مییافته است. با بروز جنگ تحمیلی در مرزهایی جغرافیایی ایران، امام خمینی حرکت اسلامی ـ انقلابی ملت را در خطر نابودی نگریسته و ایرانیان را به پیکار در راه خدا و دین فراخواند. «امروز همه قدرتها و ابرقدرتها دست به دست یکدیگر دادهاند که نگذارند فلسطینیهای مسلمان به هدفشان برسند… چرا که پیروزی آنان پیروزی اسلام است… ادامه مطلب |