اولين امام مؤمنين و خليفة الله بلا فصل بعد از رسول الله خاتم النبيين صلى الله عليه وآله، برادر، پسرعمو، وزير و داماد او سيدالوصيين اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام در روز جمعه 13رجب در بيت الله الحرام، داخل كعبه معظمه به دنيا آمد، كه قبل و بعد از او مولودى در آنجا بدنيا نيامده و نخواهد آمد.
نام شريف آن حضرت، على عليه السلام است. صاحب كتاب الانوار مى گويد: على بن ابى طالب عليه السلام در كتاب خدا 300 اسم دارد. مشهورترين القاب آن حضرت اميرالمؤمنين است و ابن شهر آشوب بيش از 850 لقب براى آن حضرت ذكر نموده است.
● القاب اميرالمؤمنين عليه السلام
مشهورترين كنيه هاى آن حضرت ابوالحسن عليه السلام است. اضافه بر اسامى و القابى كه آن حضرت در كتاب هاى مختلف آسمانى به زبانهاى مختلف دارند.... چه اينكه آن حضرت نزد اهل آسمان معروف به شمساطيل است. در زمين جمحائيل، در لوح قنسوم، در قلم منصوم، در عرش معين، نزد رضوان امين است، نزد حور العين اصب است، در صحف ابراهيم عليه السلام حزبيل است، در عبرانيه بلقياطيس، در سريانيه شروحيل، در تورات ايليا، در زبور اريا، در انجيل بريا، در صحف حجر عين، در قرآن على است.
● والدين اميرالمؤمنين عليه السلام
پدر والا مقام آن حضرت، سيد بطحاء حضرت ابوطالب عليه السلام، و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف، بانوى حرم حضرت ابوطالب عليه السلام است كه انوار امامت و ولايت اولاً از آن خزانه ى عصمت و گنجينه حياء و عفت به ظهور آمده و اولين هاشميه اى است كه چنين اختر فروزنده اى آورد.
آن حضرت نه تنها مادر اميرالمؤمنين عليه السلام بود، بلكه بعد از فوت عبدالمطلب عليه السلام ـ كه شش يا هشت سال از سن مبارك پيامبر صلى الله عليه وآله گذشته بود و آن حضرت به ابوطالب عليه السلام سپرده شده بود ـ فاطمه بنت اسد عليها السلام در حق پيامبر صلى الله عليه وآله مادرى مى كرد و هميشه او را بر فرزندان خود مقدم مى داشت و همه روزه از آن حضرت علامات نبوت را مشاهده مى نمود و پيامبر خدا صلى الله عليه وآله آن حضرت را مادر خطاب مى كرد.
همچنين بعد از رحلت حضرت خديجه كبرى عليها السلام، پيامبر صلى الله عليه وآله فاطمه زهرا عليها السلام را به فاطمه بنت اسد عليها السلام سپردند. ايشان براى آن حضرت مادرى مى كرد و در دامان عزت خود آن مستوره ى دو جهان را باجان و دل سرپرستى مى كرد تا زمانى كه از دنيا رفت.
آن حضرت در سال چهارم هجرى در مدينه طيبه از دنيا رفت و در بقيع مدفون شد. هنگامى كه اميرالمؤمنين عليه السلام خبر فوت والده اش را به پيامبر صلى الله عليه وآله دادند آن حضرت فرمودند: «او مادر من بود». بعد عمامه و لباسش را داد كه فاطمه عليها السلام را به آنها كفن كنند و خود حضرت بر جنازه نماز خواند و چهل تكبير بر جنازه گفت و فرمود: «چون چهل صف از ملائكه بر جنازه اش نماز خواندند چهل تكبير گفتم». بعد در قبر خوابيد و هنگام دفن او را تلقين فرمود و درباره ى او دعا كرد.
● نور اميرالمؤمنين عليه السلام در اصلاب پدران
حديث ولادت اميرالمؤمنين عليه السلام هم دلالتى بر صلابت ايمان فاطمه بنت اسد عليها السلام مادر آن حضرت دارد. نورى كه از عرش پروردگار آمده بود، در انبياء و اوصياء يكى بعد از ديگرى منتقل شده تا به عبدالمطلب عليه السلام رسيد و بعد آن نور دو قسم شد. نورى در پيشانى مبارك عبدالله عليه السلام پدر بزرگوار پيامبر صلى الله عليه وآله كه آن نور بعداً به پيشانى آمنه عليها السلام و سپس در صورت مبارك خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله منتقل شد. نصف ديگر نور در پيشانى مبارك ابوطالب عليه السلام قرار گرفت.
خداوند به ابوطالب عليه السلام چند فرزند عطا فرمود: عقيل، طالب، جعفر، فاخته يا ام هانى، جُمانه و على اميرالمؤمنين عليه السلام. هنگامى كه خداوند اميرالمؤمنين على عليه السلام را به ابوطالب و فاطمه بنت اسد عليها السلام داد، آن نور در صورت فاطمه بنت اسد عليها السلام درخشندگى مى كرد.
● محل ولادت اميرالمؤمنين على عليه السلام
مكان ولادت اميرالمؤمنين عليه السلام اشرف بقاع يعنى حرم است. اشرف اماكن حرم مسجد است و اشرف بقاع مسجد كعبه است. مولودى جز آن حضرت در آن مكان بدنيا نيامده است، آن هم در سيد ايام روز جمعه، در ماه حرام و در بيت الحرام!!
اميرالمؤمنين على عليه السلام سه روز چشم مبارك را باز نكرد، تا او را خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله آوردند. آنجا بود كه چشم باز كرد. آن حضرت فرمود: «او مرا مخصوص به نظر خود قرار داد و من او را مخصوص به علم خويش قرار دادم». سپس آن حضرت را در آغوش كشيد و به منزل ابوطالب عليه السلام آورد.
● پيشگويى از ولادت اميرالمؤمنين عليه السلام
جابربن عبدالله انصارى مى گويد: راهبى بود به نام «مثرم بن رعيب» كه 190سال عبادت كرده بود، ولى حاجتى از خدا نخواسته بود. روزى از خداوند خواست يكى از اوليائش را به او بنماياند. خداوند متعال جناب ابوطالب عليه السلام را نزد او فرستاد و بعد از آن كه راهب دانست اين آقا چه كسى است، به آن حضرت بشارت داد كه اى ابوطالب، خداوند به تو پسرى عنايت مى فرمايد كه او ولى خداست و اسم شريف او على است. هنگامى كه او را درك كردى سلام مرا به او برسان و به او بگو كه مثرم راهب، اقرار مى كند به وحدانيت خدا و به ولايت تو يا اميرالمؤمنين عليه السلام شهادت مى دهد.
هنگام رفتن جناب ابوطالب عليه السلام خرما و انگور و انار بهشتى ميل فرمودند و به منزل آمدند. فاطمه بنت اسد عليها السلام بانوى حرم جناب ابوطالب عليه السلام هم خرمايى كه پيامبر صلى الله عليه وآله به آن حضرت داده بودند ميل فرمود و به ابوطالب هم دادند و آن حضرت هم ميل فرمود. پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده بودند: اين خرما را كسى مى خورد كه مقر به توحيد و نبوت من باشد.
بعد از آنكه پدر و مادر آن حضرت، ميوه هاى بهشتى را ميل فرمودند وجود حضرت مولى الموحدين على بن ابى طالب عليه السلام به وجود آمد. هنگامى كه فاطمه بنت اسد عليها السلام حامل آن وجود شريف شد، به زيبايى و نورانيتش افزوده شد.
● انعقاد نطفه ى اميرالمؤمنين عليه السلام
هنگامى كه وجود شريف آن حضرت در بطن فاطمه بنت اسد عليها السلام قرار گرفت در مكه زلزله شد، و قريش بتها را به كوه ابوقبيس آوردند، ولى زلزله بيشتر شد و بتها به رو افتادند. آنان به ابوطالب پناه بردند، و آن حضرت بالاى كوه آمد و فرمود: «مردم در اين شب اتفاق مهمى افتاده است. خداوند خلقى را آفريده كه اگر از او اطاعت نكنيد و اقرار به ولايت او ننماييد و شهادت به امامت او ندهيد اين زلزله ساكن نمى شود. پس به اطاعت و ولايت و امامت او اقرار كنيد.» سپس در حالى كه اشك مى ريخت دستان مبارك را بلند نمود و فرمود: «پروردگار من و آقاى من، تو را مى خوانم به محمديت پسنديده و عَلَويت بلند مرتبه و به فاطميت درخشنده و نورانى كه بر سرزمين تهامه به رحمت و مهربانى خويش لطف بفرمايى». ديگران آمين گفتند. دعا كه تمام شد زلزله پايان يافت. عربها در زمان جاهليت تا گرفتار مى شدند اين دعا را مى خواندند و گرفتارى برطرف مى شد.
جعفر بن ابى طالب عليه السلام صداى آن حضرت را از شكم مادر شنيد و بيهوش شد. همچنين فاطمه بنت اسد عليها السلام به قصد طواف گرد خانه خدا مى رفت، ولى ناگهان آن حضرت از داخل شكم دو پاى خود را به شدت فشار مى داد و نمى گذاشت مادرش به محلى كه بتها نصب شده اند نزديك شود، و حال آن كه مادرش براى عبادت خانه ى خدا را طواف مى كرد. زمانى ديگر، بتها در مقابل آن فرزند به دنيا نيامده با صورت به زمين مى افتادند. شير درنده ى طائف در برابر ابوطالب عليه السلام تعظيم كرد. هنگامى كه آن حضرت علت را جويا شد شير گفت: شما پدر اسدالله و كمك محمد پيامبر خدا صلى الله عليه وآله و مربى شير خدا هستى.
● مادر اميرالمؤمنين على عليه السلام در كعبه
شب جمعه سيزدهم رجب بانوى بزرگوار ابوطالب عليه السلام احساس درد كرد، ولى با قرائت نامى مخصوص آرامش پيدا كرد. هنگامى كه جناب ابوطالب عليه السلام خواست زنانى از قريش را براى كمك فاطمه بنت اسد عليها السلام بياورد، از گوشه ى خانه ندايى رسيد: «اى ابوطالب، صبر كن چرا كه دست نجس نبايد ولى خدا را لمس كند».
صبح هنگام فاطمه بنت اسد عليها السلام ندايى شنيد: «اى فاطمه به خانه ما بيا». ابوطالب عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه وآله آن حضرت را به مسجد الحرام آوردند. عباس بن عبدالمطلب كه به همراه جماعتى در مسجد نشسته بودند، ديدند كه فاطمه عليها السلام وارد مسجدالحرام شد و در مقابل كعبه ايستاد و نگاهى به سوى آسمان نمود و چنين فرمود: «پروردگارا، من به تو و به پيامبران و كتابهايى كه از جانب تو آمده اند ايمان دارم. من كلام جدم ابراهيم خليل را تصديق مى كنم و او بوده كه اين خانه را بنا كرده است. تو را قسم مى دهم و از تو مى خواهم به حق كسى كه اين خانه را بنا كرد، و به حق فرزندى كه در شكم من است و با من سخن مى گويد و با گفتارش با من انس مى گيرد، و من يقين دارم كه يكى از آيات و نشانه هاى توست، كه اين ولادت را بر من آسان فرمايى».
ناگهان حاضرين در مسجدالحرام ديدند كه ديوار پشت آن سمتى كه در كعبه است شكافته شد و فاطمه بنت اسد عليها السلام داخل شد. هر چه كردند قفل در كعبه را باز كنند ممكن نشد، و دانستند كه حكمت خداوند در كار است.
فاطمه بنت اسد عليها السلام مى فرمايد: هنگامى كه داخل كعبه شدم ديدم حوا، ساره، آسيه مادر موسى بن عمران و مريم مادر عيسى عليهم السلام آمدند. آنان به من سلام كردند: «السلام عليكِ يا ولية الله» و در مقابلم نشستند.
آنچه در ولادت خاتم الأنبياء صلى الله عليه وآله انجام دادند در ولادت على بن ابى طالب عليه السلام نيز انجام دادند، چه اينكه فاطمه بنت اسد عليها السلام در هنگام ولادت پيامبر صلى الله عليه وآله حضور داشت و به ابوطالب عليه السلام ماجرا را خبر داد. حضرت ابوطالب عليه السلام قبلاً به او فرموده بود: «30سال صبر كن تا خدا مولودى به تو عنايت كند مثل خاتم الأنبياء صلى الله عليه وآله مگر در نبوت كه وصى و وزير او خواهد شد».
● روز ولادت اميرالمؤمنين عليه السلام
روز جمعه على بن ابى طالب عليه السلام مانند خورشيد بر روى سنگ سرخ در گوشه راست كعبه طلوع فرمود. همين كه قدم بر زمين كعبه نهاد، به سجده افتاد و دست ها را سوى آسمان بلند نمود و فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله، وأن محمداً رسول الله واشهد ان علياً وليُّ محمدٍ رسول الله، بمحمد يختم الله النبوة وبي يختم الوصية وانا اميرالمؤمنين؛ شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمد صلى الله عليه وآله پيامبر خداوند است و اميرالمؤمنين على عليه السلام وصى محمد رسول الله صلى الله عليه وآله است. به محمد نبوت ختم مى شود و به من وصايت كامل و تمام مى شود و منم اميرالمؤمنين». سپس فرمود: «جاء الحقُّ وزهقَ الباطل؛ حق آمد و باطل رفت».
در اين هنگام كه وجود سراپا جودش پاى بر اين عرصه خاكى نهاده بود، بتهايى كه در كعبه بود به صورت به زمين افتادند و آسمانها نورانى شد. شيطان فرياد برآورد: «واى بر بتها و بت پرستان از اين فرزند»!
● سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام پس از ولادت
آنگاه سلام بر زنان بهشتى نمود و حال آنان را پرسيد. بانوان بهشتى او را در آغوش گرفتند و حضرت با آنان تكلم فرمودند. هنگامى كه حضرت حوا عليها السلام او را در آغوش گرفت، آن حضرت فرمود: «سلام بر تو اى مادر، حوا»! حوا عليها السلام پاسخ داد: سلام بر تو پسرم! على بن ابى طالب عليهما السلام از حال حضرت آدم پرسيد. حوا عليها السلام پاسخ داد: غرق در نعمتهاى خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. در اين هنگام كه آن حضرت داخل كعبه بود ابوطالب عليه السلام در كوچه و بازار صدا مى زد: بشارت باد شما را كه ولى خدا ظاهر شده است، همان كسى كه وصايت به او تمام و كامل مى شود.
بعد از رفتن زنان بهشتى، پيامبران الهى حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى و حضرت عيسى عليهم السلام آمدند. اميرالمؤمنين عليه السلام با ديدن آنان حركتى نمود و تبسم فرمود و آن بزرگواران بر حضرتش سلام كردند: «سلام بر تو اى ولى خدا و خليفه پيامبر خدا».
حضرت در جواب فرمود: «عليكم السلام ورحمة الله وبركاته». و جداگانه بر هر يك سلام نمودند. آن بزرگواران يكى بعد از ديگرى او را در آغوش گرفتند و بوسيدند و زبان به مدح او گشودند و رفتند. سپس ملائكه آمدند و او را به آسمانها بردند، و باز آوردند و بردند و هر بار كلماتى مخصوص در فضايل و مناقب حضرت مى فرمودند.
فاطمه بنت اسد عليها السلام مى فرمايد: بار دوم در حالتى آن حضرت را آوردند كه او را در حرير سفيد بهشتى پيچيده بودند و به من گفتند: «او را از چشم بينندگان حفظ كن كه ولى رب العالمين است. بدانكه وارد بهشت نمى شود مگر كسى كه ولايت او را بپذيرد و امامت و ولايت او را تصديق كند. خوشا به حال آن كه تابع اوست و واى بر كسى كه از او رويگردان شود. مَثَل او چون كشتى نوح است. هر كه به آن پيوست نجات مى يابد و هر كه از آن باز ماند غرق مى شود و سقوط مى كند». سپس در گوش او مطلبى گفتند كه من نفهميدم. بعد او را بوسيدند و برخاستند و بيرون رفتند و من ندانستم از كجا خارج شدند.
● سه روز در كعبه
فاطمه بنت اسد عليها السلام بعد از سه روز كه مهمان الهى بود فرزند مبارك و محترم خود را در آغوش گرفته آماده خروج از كعبه شد كه هاتفى غيـبى چنين ندا داد: «اى فاطمه، نام اين مولود را على بگذار، چرا كه من خداى على اعلى هستم. من نام او را از نام خود گرفته ام، و او را ادب آموخته ام و امر خود را به او سپرده ام، و او را بر غوامض علم خود آگاهى داده ام. او در خانه من بدنيا آمده است. او اول كسى است كه بر فراز خانه ى من اذان مى گويد، و بتها را مى شكند، و آنها را از بالاى كعبه به صورت مى اندازد. خوشا به حال كسى كه او را دوست مى دارد و از او اطاعت مى كند و او را يارى مى نمايد. واى بر كسى كه بغض او را دارد و از او سرپيچى مى كند و او را خوار مى نمايد و حق او را انكار مى نمايد».
در اين سه روز در هر محفلى سخن از ولادت اين مولود مبارك و استثنايى بود، بخصوص باز نشدن قفل در كعبه، شكافته شدن ديوار كعبه در روز و ديدن آن توسط كفار، اين مطلب را به صورت يك مسئله عمومى در آورده بود.
● طلوع نور اميرالمؤمنين على عليه السلام در آغوش پيامبر صلى الله عليه وآله
صبح روز چهارم در مقابل ديدگان به انتظار نشسته، ناگهان ديوار كعبه از مكان قبلى شكاف برداشت به حدى كه فاطمه بنت اسد عليها السلام با فرزند عزيزش از آنجا خارج شدند. مردم همه نگاه مى كردند و قبل از سؤال كسى، فاطمه بنت اسد عليه السلام از بعضى وقايع داخل خانه خدا خبر داد و از عظمت آن مولود و غذاهاى بهشتى و اينكه نام اين حضرت به نداى آسمانى اميرالمؤمنين على عليه السلام است.
ابوطالب عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه وآله پيش آمدند، و فاطمه بنت اسد عليها السلام با مولود پيش آمد. حضرت مولى الموالى اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمودند: «السلام عليك يا اَبَه ورحمة الله وبركاته». ابوطالب عليه السلام فرمود: «وعليك السلام يا بُنَىَّ ورحمة الله وبركاته». و آن حضرت را در آغوش گرفت. اميرالمؤمنين عليه السلام چشمان مبارك خود را به صورت پيامبر صلى الله عليه وآله باز كرد و تبسم فرمود و خود را حركتى داد و فرمود: «السلام عليك ورحمة الله وبركاته، مرا در آغوش بگير».
پيامبر صلى الله عليه وآله پاسخ سلامش را داد و آن حضرت را در آغوش گرفت، و بوسيد و دست در دست او گذاشت. آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام دست راست بر گوش نهاد و اذان و اقامه فرمود و به يگانگى خداوند عزوجل و نبوت پيامبر صلى الله عليه وآله شهادت داد. سپس از پيامبر صلى الله عليه وآله براى قرائت كتب آسمانى اجازه خواست. بعد از آنكه پيامبر صلى الله عليه وآله اجازه فرمود، سينه را صاف كرد و آنچه در صحف حضرت آدم، نوح، ابراهيم، موسى و عيسى عليهم السلام بود قرائت فرمود. سپس شروع به قرائت قرآن نمود كه هنوز نازل نشده بود. آن حضرت سوره ى مباركه مؤمنون را آغاز كرد: «قد افلح المؤمنون...» سپس در حالتى كه آن حضرت در آغوش رسول الله صلى الله عليه وآله بود به خانه ى ابوطالب عليه السلام بازگشتند.
فاطمه بنت اسد عليها السلام مى فرمايد: هنگامى كه از كعبه خارج شدم و فرزند را نزد پيامبر صلى الله عليه وآله گذاشتم، آن حضرت با زبان مبارك دهان اميرالمؤمنين على عليه السلام را باز كرد و او را با آب دهان مبارك تحنيك كرد و اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ آن حضرت گفت و فرمود: «اين مولودى است كه بر فطرت بدنيا آمده است».
در روز سوم ولادت حضرت يا روز سوم خروج از كعبه و در بعضى اقوال دهم ذى الحجه، حضرت ابوطالب عليه السلام وليمه مفصلى داد و فرمود: «بياييد براى وليمه ى على بن ابى طالب و قبلاً هفت بار كعبه را طواف كنيد و بعد بر فرزندم على عليه السلام سلام كنيد».
● كودكى اميرالمؤمنين على عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه وآله
اميرالمؤمنين عليه السلام درباره دوران كودكى خود و همراه بودن با پيامبر صلى الله عليه وآله چنين مى فرمايند: به هنگام كودكى، پيامبر صلى الله عليه وآله مرا به دامان مى گرفت. و به سينه مى چسباند. غذا را مى جويد و به دهانم مى گذارد. از بوى خوش خويش به مشام جانم مى بويانيد. او در گفتارم دروغ و در كردارم اشتباه و نادانى نيافت. خداوند پيامبر صلى الله عليه وآله را از هنگام شيرخوارگى با بزرگترين فرشتگان همراه كرد، تا شبانه روز او را در راه بزرگواريها و نيكيهاى جهان رهنمود باشد. من نيز از پيامبر صلى الله عليه وآله پيروى مى كردم، چنانكه كودك شيرخوارى از مادر فرمان مى برد و از كردارهاى او پيروى مى كند. هر سال به كوه حرا مى رفت، و در اين هنگام هيچ كس جز من او را نمى ديد. |