1 ـ شرایط سیاسی، اقتصادی و نظامی رژیم عراق
حزب بعث عراق که بر معیارهای غیرمذهبی و با تکیه بر ناسیونالیزم عربی بنیانگذاری شده بود، همواره موفقیت خود را در اتخاذ سیاستی توسعهطلبانه و سیادت بر جهان عرب دنبال میکرد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران میتوانست شیعیان عراق را که با وجود اکثریت، از حکومت و قدرت به دور بودهاند، به حرکت وا دارند و موج اسلامخواهی از طریق شیعیان عراق به دیگر کشورهای منطقه سرایت کند. از این رو رژیم عراق خود را بیش از دیگران در معرض خطر احساس میکرد، اقدام شتابزده او در به شهادت رساندن آیتالله صدر و خواهرش و نیز قلع و قمع نیروهای فعال شیعه در همین راستا بوده است. صدام آسیبپذیری عراق را از انقلاب اسلامی چنین بیان میکند: ما از تروریسم وحشتی نداریم، دولت سوسیالیست عراق بیش از هر کشور دیگر در خاور میانه مورد تهدید فرمان آیت الله خمینی برای صدور انقلاب ایران قرار دارد، ایران یک کشور شیعه بوده و نیمی از جمعیت 13 میلیونی عراق را نیز شیعیان تشکیل میدهند. صدام حسین با ترساندن دیگر کشورهای منطقه از صدور انقلاب اسلامی، شرایط منطقه را برای ایجاد ضربة نظامی به ایران آماده کرد و از طرفی تمایل شرق و غرب را که از نظر ماهوی با انقلاب اسلامی مخالف بودند، به خود جلب کرد، و در سایة این اعتماد توانست بنیة دفاعی خود را بیش از پیش تقویت نماید و امکان اتخاذ مواضع مستقلتری را به دست آورد. رژیم عراق با استفاده از سیاست بهرهگیری از دو ابرقدرت شرق و غرب، بدون آنکه مناسبات خود را با شرق کاهش دهد، به بلوک غرب نزدیک شد و به بهانة مقابله با صدور انقلاب اسلامی خرید تجهیزات از امریکا را آغاز کرد، هفتهنامه گزارش و وقایع غرب چاپ بیروت در این زمینه مینویسد: وزارت امور خارجه ایالات متحده هفته گذشته به یک کمپانی امریکایی اجازه داد تا به بغداد 8 توربین به ارزش 2/11 میلیون دلار به عراق بفروشد. بر اساس گزارش این هفتهنامه این توربینها برای چهار کشتی جنگی که در حال حاضر به سفارش عراق در ایتالیا ساخته میشوند، در نظر گرفته شدهاند. لازم به یادآوری است که عراق مانند لیبی، سوریه و جمهوی دموکراتیک خلق یمن در لیست رسمی کشورهایی که از تروریسم بینالمللی حمایت میکنند، قرار دارد. این هفتهنامه سپس یادآور میشود که مناسبات عراق و ایالات متحده که از سال 1967 قطع شد، روز به روز بهبود مییابد. همچنین کشور فرانسه از سال 1967 با امضاء قرارداد نظامی باعراق در سال 1980 به صورت یکی از بزرگترین منابع تسلیحاتی ارتش عراق درآمد. نیروهای هوایی این کشور توسط متخصصان فرانسوی تجدید سازمان شد و از اوایل 1980 تحویل حدود 60 فروند هواپیمای میراژ 2000، هلیکوپتر، موشک و تجهیزات دریایی نیز صورت گرفت. همزمان با این اقدامات، اخبار بسیاری در مورد دسترسی عراق به سلاحهای شیمیایی از سوی محافل سیاسی و نظامی جهان انتشار یافت. به هر حال رژیم عراق توانست در فاصلهای کوتاه با برقراری توازن در روابط خارج از رقابت شرق و غرب، در جهت افزایش توان نظامی خود سود ببرد و با شعار دفاع از منافع جهانی عرب در مقابل انقلاب اسلامی روابط تجاری و اقتصادی خود را با کشورهای عربی منطقه گسترش دهد، و سرانجام با مد نظر قرار دادن اهداف تجاوز که قبلاً بحث آن گذشت، همه گونه تسهیلات و تجهیزات لازم را برای حملهای تمامعیار فراهم آورد. اینک با مقایسه اوضاع سیاسی و اقتصادی و نظامی دو کشور به راحتی میتوان قضاوت کرد که آغازگر جنگ در 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 1359) کدامیک از طرفین درگیر بودهاند؟ اگر کسی بگوید ایران، قضاوتی نابجا و به دور از واقعیت کرده است و اگر کسی بگوید عراق، قضاوتی عادلانه و در خور عقل و انصاف نموده است. البته تشریح اوضاع آنچنان بر بداهت امر میافزاید که حتی راه طفره را بر دشمنان مغرض انقلاب اسلامی بسته و چارهای جز اعتراف به متجاوز بودن رژیم عراق برای آنان باقی نمیگذارد. 2 ـ توسعهطلبی صدام و جلب رضایت امریکا
اگر پتانسیل بالای اقتصادی و نظامی در اختیار فردی توسعهطلب قرار گیرد، قطعاً آن پتانسیل را در جهت اهداف توسعهطلبانه خود به کار میگیرد. این قاعدة مسلمی است که مورد قبول همه اندیشمندان سیاسی و نظامی میباشد. با توجه به بررسی اوضاع اقتصادی و نظامی ایران این پتانسیل در اختیار صدام حسین که فردی توسعهطلب است، قرار گرفت. شخصیت صدام حسین به لحاظ روحی و روانی برای همگان شناخته شده نیست، لیکن آرزوی رهبری جهان عرب، توسعهطلبی را برای او به آهنگی سوزان مبدل کرده بود. بویژه شرایط اقتصادی، نظامی و سیاسی عراق اهداف تجاوز را که بارها و بارها در سخنرانیها و مصاحبهها تکرار نمود، سهلالوصول کرده بود. صدام به گمانش با استفاده از اختلاف امریکا و ایران میتواند به اهداف دیرینهاش دست پیدا کند. لذا با ایجاد توازن در روابط خارجی خود با شرق بارها به امریکا چراغ سبز نشان داد. از آن طرف امریکا هم به استراتژی نظامی برای جمهوری اسلامی روی آورد، و به دنبال عنصری بود که علاوه بر توان لازم برای انجام مأموریت او اطمینان بالایی نیز برخوردار باشد. صدام حسین به دلیل توانایی در انجام این مأموریت نظر امریکا را جلب کرد، امّا نگرانی مهم امریکا در عدم اطمینان کامل به صدام بود، زیرا معتقد بود که عناصر توسعهطلب اگرچه برای انجام مأموریتهای فوری و قطعی مفیدند، امّا در عین حال قابل اطمینان هم نیستند. امّا شتابزدگی امریکا در مهار ایران و توسعهطلبی صدام به عنوان تاکتیک مناسب موجب شد که دولتمردان امریکا به استراتژی پنهان روی آورند، یعنی به ظاهر خود را در جنگ ایران و عراق بیطرف جلوه دهند و در پنهان به حمایت مستقیم و غیرمستقیم عراق بپردازند. به طوری که سخنگوی وزارت خارجه امریکا پس از وقوع جنگ ایران و عراق اعلام کرد: این کشور از هیچ یک از دو کشور ایران و عراق در منازعه موجود حمایت نمیکند. سرانجام صدام حسین با جلب رضایت امریکا و اذناب منطقهای او و با اطمینان از حمایت همهجانبه آنان، جنگ تمام عیاری را علیه انقلاب اسلامی نوپای ایران به طور ناجوانمردانهای آغاز کرد. امام راحل(ره) که روند حوادث از مقابل نگاه دوراندیش او عبور میکرد، دریافت که عامل اصلی در این تهاجم سراسری، امریکا است. لذا فرمودند: هرچه فریاد دارید، بر سر امریکا بکشید، هرچه تظاهرات دارید، بر ضد امریکا کنید، قوای خودتان را مجهز کنید و تعلیمات نظامی پیدا کنید و به دوستان تعلیم دهید. و در جای دیگر فرمودند: این دست امریکاست که از آستین صدام بدر آمده است. به راستی که تحلیل امام خمینی بسیار دقیق بود. آن زمانی عظمت بیان امام روشن شد که امریکا علیرغم سیاست پیدا و پنهان خود، در سالهای پایانی جنگ دست خود را رو کرد و حمایتهای گوناگون خود را از رژیم عراق آشکار نمود. مهمترین اهداف تجاوز رژیم بعثی عراق به جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: 1 ـ حاکمیت مطلق بر اروند رود یکی از اختلافات عمدة ایران و عراق، به مرز مشترک دو کشور در اروندرود مربوط میشود. دولت عراق همواره ادعا میکرد که اروندرود، به آن کشور متعلق است و در مقابل، دولت ایران نیز معتقد بوده که اروندرود یک رودخانه مرزی و قابل کشتیرانی است، به همین جهت بر اساس اصول و مقررات حقوق بینالملل مرز دو کشور باید خط «تالوگ» باشد. در مجموع به منظور تعیین مرز دو کشور در رودخانه اروندرود، تاکنون چندین قرارداد بین ایران و عثمانی و بعداً ایران و عراق منعقد شد که مهمترین آنها عبارتند از: عهدنامه ارزروم دوم 1847، پروتکل استامبول 1913، و صورتجلسات تحدید حدود 1914 تا عهدنامه 1937، عهدنامه مرزی، و حسن همجواری 1975. به موجب عهدنامه 1975، مرز دو کشور در اروندرود خط تالوگ تعیین شده است. دولت عراق در تاریخ 17 سپتامبر 1980 عهدنامة مرزی 1975 و اعلامیة الجزایر را به طور یکجانبه لغو کرد و سپس در 21 سپتامبر از طریق زمین، هوا و دریا به حملة گسترده و همهجانبهای علیه ایران دست زد. صدام حسین در سخنان خود در جلسه فوقالعاده مجلس ملی عراق در 17 سپتامبر 1980، در این مورد اظهار داشت: «من در برابر شما اعلام میکنم که موافقتنامه 6 مارس 1075 از نظر ما «کان لم یکن» تلقی میشود. بنابراین وضعیت حقوقی شطالعرب باید به وضع قبل از مارس 1975 برگردد. این رودخانه با تمام حقوقی که از حاکمیت مطلق عراق بر آن ناشی میشود، جزو تمامیت عربی عراق است، همانطور که در سراسر تاریخ، در نام و در واقعیت چنین بوده است.» به طوری که ملاحظه میشود صدام حسین قبل از حمله به ایران هدف خود را آشکارا دستیابی کامل بر شطالعرب که آرزوی دیرین همة سردمداران عراق در طول تاریخ بوده است، بیان میکند. این بار صدام با جرأت و گستاخی هرچه تمامتر حاکمیت مطلق بر آن را مطرح میکند، ولی چون عهدنامه مرزی 1975 را با آن مغایر میبیند، لغو یکطرفه آن را اعلام میکند تا بر سر راه تجاوز وحشیانه او مانعی وجود نداشته باشد. در پی اعلام این تصمیم، دولت عراق به منظور بازگشت وضعیت رودخانه اروندرود به دورة قبل از عهدنامه مرزی 1975، اقدامات لازم را به عمل آورد. در این راستا مسؤولین بندری دولت عراق به کارکنان خوددر داخل و خارج دستور دادند هدایت کشتیها، صدور اجازة حرکت آنها، و اخذ عوارض بندری را باید کلاً نیروهای عراقی انجام دهند، هماهنگیهای لازم را آژانسهای بینالمللی را نیز آنها به عمل آورند، همچنین از آنها خواستند که صاحبان کشتیها به کارکنان خود دستور دهند تا برای دریافت خدمات کشتیرانی فقط از راهنمایان عراقی کمک بخواهند و برای ورود به اروندرود و خروج از آن نیز از مقامات عراقی کسب اجازه کنند و پرچم عراق را بر فراز کشتیهای خود حتی اگر مقصد آنها بنادر ایران باشد، برافرازند. دکتر ریاض، رئیس دایرة حقوقی وزارت امور خارجة عراق، طی مصاحبهای با خبرگزاری عراق چنین اظهار داشت: «لغو قرارداد سال 1975 الجزایر بدین معنی است که شطالعرب رودخانهای کاملاً ملی باشد و زیر نفوذ کامل حاکمیت عراق قرار گیرد. ما به سازمانهای کشتیرانی و دیگر سازمانها اعلام کردهایم کلیه کشتیهایی که میخواهند از شطالعرب بگذرند، باید علاوه بر پرداخت مالیات به عراق، پرچم این کشور را نیز برافرازند، مقصد هرجا میخواهد باشد، حتی اگر قصد لنگر انداختن در بنادر ایران را داشته باشد.» به وضوح روشن است بهانههایی که رژیم عراق برای تجاوز عنوان میکرد، اهداف بزرگتری را دنبال مینمود که از جملة آن، کنترل کامل اروندرود بوده است. وزیر امور خارجة عراق در نامة خود به دبیر کل سازمان ملل متحد به تاریخ 21 سپتامبر 1980، تصریح کرد: «عراق در نظر دارد به موضع قبل از سال 1975 بازگردد و کنترل کامل اروندرود را در دست گیرند.» دولت عراق ضمن اعتراف صریح به اهداف تجاوز، از این نکته غفلت کرد که بازگشت به وضع قبل از عهدنامة 1975، یعنی اقدام به اجرای عهدنامة 1937. در حالی که به هیچ وجه در متن عهدنامه اخیر و حتی عهدنامههای ماقبل آن که بین ایران و عراق منعقد شده بود، به حاکمیت مطلق عراق بر اروندرود اشارهای نشده است. این ادعا نشان میدهد آقای وزیر امور خارجه حتی از تاریخ روابط سیاسی ایران و عراق آگاهی درستی نداشته است، چون اگر اطلاع درستی از گذشته میداشت، هیچگاه ناشیانه ادعا نمیکرد. از وزیر خارجه ناآگاهتر، شخص صدام حسین است که یکی از شرایط صلح و پایان دادن به جنگ را بازگشت رودخانه اروندرود به وضع قبل از سال 1975 عنوان میکند: «از جمله شرایط پایان دادن به جنگ، بازگرداندن وضع اروندرود به حالت قبل از سال 1975 است.» رهبران عراق که در آغاز جنگ توانستند خط دفاعی میهن اسلامی ما را در غرب و جنوب کشور بشکنند، عجولانه اهداف خود را یکی پس از دیگری اعلام میکردند. امّا شجاعت و همت والای رزمندگان و استقامت امت شهیدپرور خصوصاً فرماندهی داهیانة امام راحل(ره)، تمامی اهداف رژیم عراق و اربابانش را نقش بر آب کرد. 2 ـ استرداد جزایر سهگانه هدف دیگر رژیم عراق از تجاوز به خاک ایران، استرداد جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک بود، در حالی که این ادعا هیچگونه مبنای تاریخی و حقوقی نداشت. جزایر سهگانه جزو مجمعالجزایر ایران بوده است و قسمتی از آن به حساب میآید. دولت استعماری انگلیس برای مدت کوتاهی جزایر مذکور را تحت اشغال خود داشت، ولی با خروج دولت انگلیس در سال 1971، حاکمیت مجدد ایران بر آنها تثبیت شد. بر فرض آنکه جزایر سه گانه به ایران تعلق نداشته باشد، این ادعا را باید دولت امارات متحده مطرح کند، نه دولت عراق. امّا به خوبی پیداست که هدف رژیم عراق از طرح این مسأله چه بوده است. صدام حسین اسنادی از خود به جا گذاشت که تجاوز با برنامه و حسابشدة به خاک جمهوری اسلامی ایران را نشان میدهد. صدام وقتی عزم خود را برای حمله به ایران جزم کرد، همراهی ملل عرب را از عوامل مهم پیروزی خود میدانست. لذا با طرح «اصول منشور ملی» در 8 فوریه سال 1980 اظهار داشت: «شرایط سختی که امت عرب با آن مواجه است، تنها از وجود رژیم صهیونیستی که سرزمینهای عربی ما را اشغال کرده است، نمیشود؛ بلکه میتواند از وجود رقابت شرورانهای ناشی باشد که به تقسیم جهان عرب میان دولتهایی صورت گرفته که چشم طمع و آز بدان دوختهاند. میدانید که اعراب برای این که یکدل و یکدست و همسوی و همفکر شوند، نیازهای بسیاری را پیش روی دارند. بدین جهت مسؤولیت شما عراقیهای بزرگوار، سترگ و خطیر میگردد، زیرا نهتنها دفاع از شرف و تمامیت ارضی عراق به شما محول میشود، بلکه دفاع از وحدت اعراب، سرزمین، ملیت، شرف، اصول، و تاریخ این امت نیز در همهجا به عهدة شماست. آری، ما نهتنها به دفاع از خاک عراق اکتفا نمیکنیم، بلکه به حراست و نگهبانی از شرف عراق و عراقیان نیز بسنده نمیکنیم؛ همچنین خود را برای دفاع از شرف امت عرب و وحدت و یگانگی آن، و مبارزات ملی اعراب آماده میکنیم و به تمام کسانی که چشم آز و طمع به سرزمین عربی ما دوختهاند ـ از هر نژاد و ملیتی که باشند ـ میگوییم ما هیچگاه به شمشیرهای غیرعربی اجازه نخواهیم داد بر گردن اعراب فرود آیند، از هر زبان که باشند و هر رژیمی که داشته باشند. باید به آنها بگوییم ـ طبیعتاً وقتی که آنها سخن ما را بشنوند، خواهند گفت عراقیها بسیار مغرور مینمایند ـ عراقیها نه تنها به دفاع از ملت و میهن خود اکتفا نمیکنند، بلکه میخواهند از امت عرب و شرف آن نیز دفاع کنند.» به طوری که ملاحظه میشود، صدام حسین با طرح منشور ملی خواست به ملل عرب بفهماند که اگر در آینده با ایران وارد جنگ میشود، در واقع به نمایندگی از طرف همة اعراب میجنگد، در آن صورت، جنگ بین ایران و عراق نیست، بلکه جنگ بین ایران و اعراب خواهد بود، منتهی صدام به نمایندگی از طرف دولتهای عرب، با ایران میجنگد. بنابراین اگر صحبت از استرداد جزایر سهگانه میکند، در واقع از زبان دولت امارات متحده که عضوی از جامعة اعراب است، سخن میگوید. رژیم عراق دقیقاً با بهکارگیری این حربه توانست کمکهای مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی دولتهای عرب منطقه را به سوی جبهههای خود سرازیر کند و همواره در سخنرانیها و مصاحبههای دلفریب، خود را نماینده اعراب در جنگ با ایران معرفی میکرد. برای نمونه در اجلاس فوقالعادة وزرای خارجه عرب در بغداد، طی سخنانی اظهار داشت: «ما که برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما دفاع از سرزمین اعراب را آن گونه که شایسته است، به عهده خواهیم گرفت.» صدام حسین وقتی توانست شور عربیت را به حد اعلای خود برساند و خود را نمایندة اعراب در جنگ با جمهوری اسلامی ایران مطرح کند، آنگاه استرداد جزایر سهگانه را از اهداف تجاوز خود میداند و طی مصاحبة مطبوعاتی در تاریخ 31/4/1360 اظهار میدارد: در صورت تجاوز به هر کشوری در خلیج، ارتش عراق پیش از این که ارتش آن کشور آمادة جنگ شود، با متجاوز خواهد جنگید. اگر به کویت تجاوزی شود، ارتش عراق را با شهامت و شجاعتی که کمتر از دلیری کویت نیست، در حال جنگ و دفاع از آن کشور خواهند یافت. همچنین کشور امارات متحدة عربی، این ما هستیم که از امارات دفاع خواهیم کرد. مگر ما نبودیم که گفتیم ایران باید از جزایر سهگانه عربی خارج شود و این جزایر به شیخ زاید تسلیم گردد؟ بنابراین ما در زمانی که ارتش امارات در پادگانهای خویش مستقر است از این کشور دفاع خواهیم کرد. گفته ما دلیلی است بر اینکه سخنمان برای مطبوعات فقط حرف و قول نیست، بلکه ما به آنچه میگوییم، عمل خواهیم کرد. صدام حسین قصد داشت به بهانة دفاع از کیان و مرز و بوم کشورهای عربی، جنگ را منطقهای کند تا با درگیر کردن کلیه کشورهای منطقه با ایران اسلامی، به سه هدف عمده دست یابد: الف) بیشتر تلفات و خسارات ناشی از جنگ را کشورهای منطقه متحمل شوند و صدام ضمن تحمل خسارات ناچیز، رهبری جنگ را عهدهدار باشد. ب) ایران اسلامی ضمن اینکه خسارات سنگینی به کشورهای درگیر وارد میکند و باعث تضعیف بنیة دفاعی آنها میشود، خود نیز در فرصتی بسیار کوتاه تسلیم شرایط رژیم عراق شود. ج) با تضعیف ایران و سایر کشورهای درگیر، اهداف توسعهطلبانه خود را با تجاوز به کشوری دیگر، دنبال کند. شاهد این ادعا تجاوز دولت عراق به کشور کویت است که از اهداف پلیدا صدام حسین پرده برمیدارد. رژیم عراق برای درگیر کردن کشورهای همجوار با ایران، جزایر سهگانه را عامل خوبی برای تحریک آنها دانست، لذا برای مساعد کردن زمینه دایه دلسوزتر از مادر شد و در هر مناسبتی اعلام میکرد که اشغال غیرقانونی جزایر سهگانه، برای ما غیر قابل تحمل است. برای نمونه سعدون حمادی طی پیامی به فیدل کاسترو، رئیس ششمین کنفرانس کشورهای غیرمتعهد در آوریل 1980 اعلام کرد: «دولت جمهوری عراق اشغال غیرقانونی سه جزیره عربی (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) را توسط ایران، به رسمیت نمیشناسد و تمام پیامدهای این اشغال را نمیپذیرد و از ایران میخواهد که هرچه زودتر از جزایر مذکور عقبنشینی کند.» صدام حسین وقتی با طرح استرداد جزایر سهگانه، واکنش مناسبی را از سوی سران کشورهای عرب مشاهده نکرد، برای شکستن سکوت آنها، طی مصاحبهای در تیرماه 1359 اظهار داشت: «اکنون توان بازپس گرفتن جزایر و امکان به دست آوردن موردی را که آن را باز خواهیم گرفت، داریم؛ پس چه دلیل وجود دارد که سکوت کنیم.» حتی دولت عراق همزمان با تجاوز به ایران در 22 سپتامبر 1980، طرحی نیز برای اشغال جزایر سهگانه تهیه کرده بود، ولی فقط چند ساعت قبل از تجاوز به ایران، از اجرای طرح مذکور منصرف شد، زیرا عمان و امارات متحده عربی و عربستان سعودی به علت عدم امکان موفقیت طرح مذکور، از همکاری با عراق خودداری کرده بودند. آنها اعتقاد داشتند که چون نیروی دریایی ایرانی آبهای اطراف را کنترل میکند، هر گونه حملهای به جزایر مذکور خطرناک است. سیر گفتههای مقامات عراقی قبل از حملة سراسری، بیانگر اهداف تجاوزگرانه آنها، و آمادگی اذهان عمومی ملل عرب، برای تجاوزی آشکار است. صدام حسین که جنگ روانی و تبلیغاتی را از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی علیه ایران شروع کرده بود، در سال 1359 (هـ . ش) شدت بیشتری به آن بخشید و طی مصاحبهها و سخنرانیها، اختلاف بین ایران و اعراب را عمیق و ریشهدار توصیف میکرد و حتی در ماههای نزدیک به زمان تجاوز آشکارا (31 شهریور 1359)، کاملاً جامعه عرب را با ایران درگیر دانست و طی گفتگویی در فروردین ماه 1359 که خبرگزاریها آن را مخابره کردند، برای توقف جنگ به شرح زیر اعلام کرد: الف) خروج بیقید و شرط ایران از جزایر تنب و جزیره ابوموسی ب) بازگرداندن دنباله شطالعرب به حالت قبل از سال 1975 ج) به رسمیت شناختن عربی بودن خوزستان (با نام مجعول عربستان). رژیم عراق با طرح استرداد جزایر سهگانه در کنار حق حاکمیت شطالعرب، اهداف تجاوز خود را با منافع کشورهای عرب گرده زد و ارتش خود را در خط مقدم دفاع از منافع عرب و سرزمینهای آنان قرار داد. سران کشورهای منطقه از حس توسعهطلبانه و روحیة استکباری صدام غالباً با اطلاع بودند، از آن همه ایثار و اظهار پیشقدمی از در راه دفاع از منافع عرب، در آغاز دچار شک و تردید شدند، امّا نقشههای صدام یکی پس از دیگری تحقق یافت و غالب سران کشورهای منطقه به دام فریب او افتادند. سرانجام صدام را سرداری فداکار، و قربانی آرمانهای جهان عرب نام نهادند و در پی آن با کمکهای مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی از او، دامن خود را به جنایات هولناکی که صدام در جنگ تحمیلی علیه ایران مرتکب شده بود، آلودند و مزد خدمات و حمایتهای خود را از صدام پس از افشای ماهیت دروغین او در حمله به کشور دوست و برادری چون کویت دریافت کردند. 3- ـ تجزیه خوزستان اهداف تجاوزکارانة رژیم عراق تنها به حاکمیت مطلب بر اروندرود و استرداد جزایر سهگانه خلاصه نمیشد، بلکه دولت عراق نسبت به استان خوزستان ایران نیز چشم طمع داشت. همان گونه که در فصل اوّل این کتاب بررسی شد، هرگاه دولت عراق اختلافاتش با دولت ایران شدید میشد، در کنار سایر مسائل ادعایی، موضوع عربی بودن استان خوزستان را مطرح میکرد و آن را جزو لایتجزای کشور عراق میدانست. مخصوصاً در دورانی که از قبلو عهدنامه 1937 سر باز میزد، اقدامات جدیتری را برای تجزیة خوزستان تدارک میدید. به طور مثال در ماه مه 1969، روزنامة «الجمهوریه» چاپ بغداد نوشت: «به زودی فرستنده رادیویی جدیدی که منحصراً برای «عربستان» (خوزستان) برنامه پخش خواهد کرد، در بصره شروع به کار میکند.» به نوشتة این روزنامه در این برنامه، از اعراب «عربستان» (خوزستان) دعوت خواهد شد که مبارزه برای دفاع از پرچم عربی و پیوسته به میهن مادر عربی خود را ادامه دهند. این روزنامه اضافه کرده بود که «عربستان» (خوزستان) در زمان حکومت عثمانی جزو عراق بوده که بعدها ایران آن را غصب کرده است.» صالح مهدی عماش، وزیر کشور عراق، نیز در سال 1969 اظهار داشت: «عراق هرگز به طور جدی در مورد شطالعرب با ایران اختلاف نداشته است. شطالعرب جزو خاک عراق است. اختلاف در مورد عربستان (خوزستان) بوده که قسمتی از خاک عراق است و در دورة قیمومیت خارجی، ضمیمة ایران میشود و بر خلاف خواست مردم عراق، اهواز نامیده میشود.» همچنین دولت عراب به طور رسمی نیز به تغییر اساسی در نقشهها مبادرت کرد تا این خواست توسعهطلبانه را منعکس کند. به طور مثال، دولت عراب در کنگره معلمان عرب نقشهای به نام «خارطـ] الاحواز» ارائه کرد که به موجب آن بخشی از خاک ایران که 26 شهر را شامل میشد، به صورت یک منطقه مستقل به نام «احواز» و یا خاک عراق معرفی شده بود. دولت عراق این نقشه را به تصویب کنگره مذکور رسانید و قرار شد که در مدارس عربی نیز آموزش داده شود. همچین صدام حسین طی یک سخنرانی در کنفرانس طایف (25 تا 28 ژانویه 1981) اظهار داشت: «مرزهای ایران و عراق قبل از سال 1847 در شرق جزیره آبادان بوده است.» منظور صدام از این سخن آن است که پس از انعقاد قرارداد دوم ارزروم، جزیرة آبادان و خرمشهر و به طور کلی ساحل شرقی اروندرود، به ایران واگذار شده است. امّا همانطوری که در فصل «بررسی اختلافات ایران و عراق» روشن شده است، واقعیت چیز دیگری است که رهبران عراق در هر دوره بدون مطالعة دقیق، سخنان سست و بیپایهای را در مورد آن مطرح میکردند. زیرا اولاً اختلافات تاریخی، بین ایران و دولت عثمانی بوده است و عراق شهر کوچکی از امپراتوری عثمانی به حساب میآمد. ثانیاً با وجود اینکه عراق بعد از جنگ جهانی اول عنوان کشوری مستقل به خود گرفت، تحتالحمایه مستقیم دولت انگلستان بوده است. انگلیس به دلیل منافع سرشاری که در خلیج فارس داشت، همواره در تشدید اختلافات بین ایران و عراق و نیز در حل و فصل اختلافات، جانب دولت عراق را میگرفت. اسناد تاریخی در این زمینه گویای این حقیقت است که دولت ایران در امضاء قراردادها همواره تحت فشار دولت انگلیس بوده است. با وجود این، نویسندگان عرب با انتشار مقالات و کتب در مورد تاریخ مجعول خوزستان، اذهان را در مورد حاکمیت ایران بر این استان مشتبه میکنند. به طور مثال یکی از نویسندگان عرب، پس از اشغار خرمشهر از سوی نیروهای عراقی در سال 1359، در کتاب خود مینویسد: «ما اغراق نمیکنیم وقتی میگوییم که محمره (خرمشهر) چندین دهه است که منتظر عراقیهاست، منتظر سربازان صدام که مانند قهرمانان، محمره (خرمشهر) را برقآسا از بردگی آزاد کنند و چهرة عربی شرافتمندانه آن را به آن بازگردانند، چهرهای که ایرانیان با نقابهای مصنوعی آن را پوشانیدهاند. خون عربی که چهره محمره (خرمشهر) را پاک میکند بر آنها (مردم خرمشهر) دروانه گستردهای را میگشاید تا وارد تاریخ حقیقی خود، یعنی تاریخ عربی شرافتمندانه خود شوند. پرچم عراق که قهرمانان عراق بر فراز محمره (خرمشهر) برافراشتند نه فقط تاریخ را مینویسد، بلکه تأکیدی است بر اینکه زندگی هنوز ادامه دارد.» همچنین یکی از نویسندگان دیگر عرب با جعل حقایق تاریخی، حمایت انگلستان را موجب جدایی عربستان (خوزستان) از دولت عراق دانست: «با حمایت بریتانیا، به استقلال عربستان (خوزستان) خاتمه داده شد و کنترل نظامی و اداری ایران بر این منطقه تحکیم گردید. عهدنامه سال 1847 اساساً با شناسایی حاکمیت ایران بر محمره (خرمشهر)، این استان را به ایران واگذار کرد.» اگرچه بطلان ادعاهای نویسندگان عرب مبنی بر حمایت بریتانیا از ایران در عهدنامههای منعقده بین ایران و عراق، نیاز به استدلال ندارد، لکن به منظور تبیین بیشتر مسأله، نقش استعماری انگلیس را در تاریخ روابط سیاسی ایران و عراق مخصوصاً در تنظیم و امضاء قراردادها پیرامون تجزیة استان نفتخیز خوزستان به اختصار مورد بررسی قرار میدهیم.
|