5. دعا و نیایش یکی از اوصاف برجسته رزمندگان، روح عبودیّت و توجه قلبی و خالصانه به خدای متعال بود. نماز و دعا و توسل و تهجّد آنان برای بیدار دلان بسیار آموزنده و راه گشاست. چه نیکوست که به طور مجزّا، اجمالاً به هر یک از این موارد بپردازیم. نماز زیباترین نوع عبادت و پرستش خدای متعال است. نماز خالصانه و از روی نیاز، در تحوّل حالات انسان بسیار مؤثر است، و از طرفی عمود خیمه ایمان محسوب میشود؛ چنان که مولای متقیان علیعلیه السلام فرمودند: اللَّه اللَّه فیالصَّلاة فإنَّما عَمودُ دینکُم خدا را خدا را درباره نماز، که نماز عمود خیمه ایمان شماست. به همین دلیل، خدای متعال بندگانش را به اقامه و برپا داشتن نماز فرمان داده است. البته صرف خواندن و قرائت کردن، با برپایی و استواری حقیقت نماز در جامعه متفاوت است؛ چنان که در قرآن کریم میفرماید: حافِظوُا عَلَیالصَّلَواتِ وَالصَّلوةِالوُسطی وَ قوُموُا لِلّهِ قانِتینَ مراقبت کنید بر انجام نماز، به ویژه نماز وسطی (ظهر و عصر)، و از بر پادارندگان نماز باشید. رزمندگان ما از مصادیق روشن برپا دارندگان فرهنگ نماز بودند و با اقامه نماز در سنگرها و یا بر روی خاک داغ جبههها، نه تنها نسیم عبودیت را بر کالبد کم رمق ما میدمیدند، بلکه بدین وسیله به خدا تقرّب میجستند، و بهترین وسیله برای تقرب به خدا را نماز با حضور قلب و عاشقانه میدانستند؛ چنان که مولای متقیان علیعلیه السلام فرمودند: الصّلوة قربان کُلّ تقّی نماز عاقل، تقرّب تقوا پیشگان است. ابوسعید ابیالخیر هم زیبا گفته است: بر نخل وجود، برگ و بار است نماز دیباچه خرّم بهار است نماز راهی به حریم کردگار است نماز فریاد بلند روزگار است نماز رزمندگان عاشق و خداجوی ما با درک حقیقت نماز در گرماگرم نبرد و مبارزه، وقتی صدای اذان را میشنیدند، سراسیمه به سوی نماز میشتافتند، و حتی برای ساعات و اوقات نماز لحظه شماری میکردند و به یقین میتوان گفت صدای اذان که دعوت معبود از عاشقان است، زیباترین ترانه و نغمه جان پرور به حساب میآمد. اینک به نمونههایی از اذان و نماز رزمندگان، چه در میادین نبرد و چه در سیاهچالهای اسارت رژیم بعثی، توجه کنید: در عملیات کربلای دو، محمود کاوه، فرمانده لشکر پنجاه و پنج ویژه شهدا، کار عجیبی کرد. نیروهای خطشکن را که جلو فرستاد، آمد و نمازی دو رکعتی را اقامه کرد. بعد از نماز گفت: «این نماز را فقط به دو دلیل خواندم، اول برای پیروزی بچههای خطشکن و بعد...» یکی از بچهها پرسید: «بعد چه؟» «دلم میخواهد اگر خدا لایقم بداند، این نماز آخرین نمازم باشد.» و خدا لایقش دانست. شهید محمود کاوه در همان عملیات شهید شد. توی فاو بودیم؛ در عملیات والفجر هشت شب سختی را گذراندیم. دشمن آتش بارانمان میکرد. من و دو نفر دیگر از بچهها نماز نخوانده بودیم. دنبال جایی برای خواندن نماز میگشتیم. سنگری را گیر آوردیم پُر از نیرو. مجبور شدیم تک تک برویم آنجا، بایستیم به خواندن نماز. نمازمان را که خواندیم، از سنگر بیرون زدیم. در غرب رودخانه اروندرود به یک مجروح برخوردیم. خوابیده بود توی قایقی، میخواست برود آن طرف رود. تواناییاش را نداشت. نگاه به هم کردیم؛ تصمیم گرفتیم هر جا که میخواهد، ببریمش. سوار قایق شدیم؛ زدیم به آب. سکوت عجیبی بود. میان رودخانه بودیم که گفت: «من هنوز نماز نخواندهام.» گفتیم: «با این زخمها و تن و بدن چطور میخواهی نماز بخوانی؟» میخواستیم مانع خونریزیاش شویم. گفت: «چیزیم نیست. چند تا زخم کوچولو است، زیاد عذابم نمیدهد.» و بلند شد ایستاد و نمازش را ایستاده در قایق خواند. آفتاب کمکم اشعه طلایی خود را از افق بر میچید که ما به نقطه رهایی رسیدیم؛ جایی که پس از اعلام رمز عملیّات باید علیوار بر سپاه دشمن حمله میبردیم. با فرا رسیدن وقت نماز مغرب و عشاء، همه به نماز ایستادند. امّا این بار، برخلاف همیشه که نمازمان را به جماعت میخواندیم، همه برادران نماز را فرادا خواندند. بچهها اشک میریختند و خیلیها حالتی داشتند که انگار آخرین نماز را میخوانند. گویا همه خود را مهیّای شهادت کرده بودند. بعد از نماز، همه در حال سجده شدیداً منقلب شده بودند و به شدّت گریه و زاری میکردند. آن چنان ضجّه میزدند که انسان را به یاد عاشورا میانداخت. سپس دریادلان عاشق، همدیگر را در آغوش گرفتند و این بار هم با بارانی از اشک، گونهها را شستشو دادند. شب عملیات بدر سوار قایق شدیم، زدیم به خط. وقت نماز شد. رزمنده پیری با ما بود، با محاسن سفید و بلند، با آب هور وضو گرفت. توی قایق ایستاد به نماز، وقت کم بود. وضو گرفتیم ایستادیم به نماز. هوا صاف بود و نسیمی دلمان را روشن میکرد. جهت قبله را از ستارهها پرسیدیم. نماز آن شب بهترین نماز بود که تا حالا خواندهام. عراقیها با خشونت تمام مرا با خود بردند. در راه مدام کتک میخوردم و تهدید میشدم. هنگام ظهر، تصمیم گرفتم نماز بخوانم؛ با این امید که خداوند، نماز همراه با ناله و درد را میپذیرد، اما وقتی سرباز عراقی متوجه حرکت لبهایم شد، مشت محکمی به پشت سرم کوبید. ناچار شدم بقیه نمازم را در دل بخوانم. پس از آن قضیه تا یک ماه با لباس خونی و آلوده نماز میخواندم؛ آن هم بدون قطرهای آب و تنها با تیمم. قبل از عملیات کربلای سه، کنار خلیجفارس همه بچههای لشکر چهارده امام حسینعلیه السلام به نماز ایستادند؛ شکوه عجیبی داشت این نماز و همین طور پایانش. هر کس خودش را در آغوش پُر مهر دیگری انداخته بود و میبوسیدش و میبوییدش و میگفت حلالم کن، شفاعتم کن، ببخش، اگر بد کردم. اگر خانوادهام را دیدی، سلامم را برسان و عقده دل میگشود، با بهای مروارید اشک. و با چه صفا و صمیمیتی! و چه بیادعا! هیچ کس از گریه ابایی نداشت. یکی از روحانیها با اشک به بچهها میگفت: اگر توی آب با مشکلی روبرو شدید، فقط مولایتان را صدا بزنید، فقط حسینعلیه السلام را داد بزنید در دلهایتان. بخواهیدش با تمام وجودتان. سه بار فریاد بزنید «السّلامعلیک یا اباعبداللَّه» با همین فریادهای دل بود که بچّهها توانستند اسکله الامیّه عراق را فتح کنند. ما در اردوگاه رمادیه یک بودیم و همواره مراسم نماز جماعت را برگزار میکردیم. در مقابل، عراقیها که از انسجام و وحدت بچهها بیمناک بودند، سعی در بر هم زدن نماز جماعت و ایجاد تفرقه در میان ما داشتند. یک روز که نماز را شروع کرده بودیم، عراقیها کابل در دست به پشت پنجره آمدند و ما را زیر نظر گرفتند. پس از آن نماز، عراقیها پیشنمازمان را که یک فرد بسیجی بود صدا زدند و با خود بردند. چند ساعت بعد وقتی او را برگرداندند، آنقدر به کف پایش کابل زده بودند که چشمهایش کم سو شده بود و به زحمت اطراف خود را میدید. هر وقت برادرها احساس میکردند که روحیهشان ضعیف شده است و میدیدند آتش دشمن زیاد است، همه با هم به روی خاکریز میرفتند و اذان میگفتند. حسابش را بکنید اگر 300 نفر با هم اذان بگویند، چه میشود؟! چنان ضعفی در روحیه دشمن به وجود میآمد که در این گونه مواقع به سنگرهایشان پناه میبردند و دیگر خبری از آتش نبود. تهجّد و شب زندهداری یکی از سنتهای نیکو و تحسین برانگیز رزمندگان و آزادگان سرافراز، تهجّد و شبزندهداری بود، که این میراث گرانبها را از ائمه معصومینعلیهم السلام و اولیای الهی به ارث برده بودند. خدای متعال هم صفت نیکوی عاشقان را شب زندهداری و سحرخیزی میداند: کانُوا قلیلاً مِنَ الَّیلِ یَهجَعُونَ وَ بِاْلاَسحارِهُم یَسْتَغْفِروُنَ پاسی از شب را به بیداری میگذرانند و سحرگاهان به استغفار مشغولند. اشک و آه سحری، کلید حوائج رزمندگان بوده است. آنان که به فیض شهادت نایل آمدند، از این مفتاح فرج، بهره جستند، و به مراد دل رسیدند و پیام آنها هم به ما این غزل حافظ بود: طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری میصبوح و شکر خواب صبحدم تا کی به قدر نیم شبی کوش و گریه سحری مولای متقیان علیعلیه السلام در مورد عاشقان شب میفرمایند: الّذین کانت أعمالهم فیالدُّنیا زاکیه و اعینهُمُ باکیةً مؤمنان کسانی هستند که اعمالشان در دنیا پاک و چشمانشان در شبها گریان است. البته اشک و آه شبانه علامت عشق و توجه خدا به عاشقان است؛ یعنی خدا هر بندهای را که دوست دارد، میل آنها را به نیایش و تضرع و زاری سوق میدهد تا در متن این گریه و زاری، صفای باطن و سرور و شادابی روانی را به آنها ارزانی دارد؛ چنان که مولوی گفته است: چون خدا خواهد که ما یاری کند میل ما را جانب زاری کند ای خُنک چشمی که او گریان اوست ای همایون دل که او بریان اوست از پی هر گریه آخر خندهای است مرد آخر بین مبارک بندهای است اینک به نمونههایی از تهجّد رزمندگان و آزادگان عزیز توجه کنید تا ببینید که چگونه مصادیق روشن آیات و روایات شدند و در ضمن به این حدیث نورانی امام صادقعلیه السلام دقت نمایید که فرمودند: لَیس من شیعَتَنا مَن لَم یُصّل صَلاة اللَّیل. کسی که نماز شب نمیخواند، از شیعیان واقعی ما نیست. روزهای ما با آموزش و شبها در رزم شب میگذشت. آن ماه، ماه رمضان بود و بوی عملیات در منطقه پیچیده بود. بچهها شور و حال عجیبی داشتند؛ از سرشب تا اوایل صبح، دعای مخصوص ماه رمضان را میخواندند و ناله میکردند. از نیمه شب به بعد، اگر به محل مراسم صبحگاهی پایگاه سرمیزدی، در نگاه اوّل تصور میکردی همه مشغول نماز جماعت هستند؛ به ساعت که نگاه میکردی، متوجه اشتباهت میشدی و میفهمیدی که آنها نماز شب خوانهای جبهه هستند. هر کس برای این که شناخته نشود، شگردی به کار میبرد؛ یکی به سر و صورت خود چفیه میبست، دیگری بر روی شانهها و سرش پتو آویزان میکرد و بعضی هم در گوشههای دنج و خلوت، به آرامی قامت رسایشان را در مقابل معبود میشکستند. یک شب در اثر صدایی از خواب پریدم. فانوس روشن بود. دیدم شهید «معزّزی» مشغول خواندن نماز است و در سجده است؛ بلند نشدم تا او نفهمد من او را دیدهام و دوباره خوابیدم. حدوداً 2 ساعت بعد دوباره بلند شدم، دیدم هنوز نماز شب میخواند!! یکی از اسرا که پایش قطع شده بود، نیمههای شب از خواب بیدار میشد و بالشی جلوی خود میگذاشت و بعد مهر خود را روی آن قرار میداد و به صورت نشسته، مشغول خواندن نماز شب میشد. او مدتها ذکر میگفت و اشک، مثل مروارید از چشمانش فرو میغلتید. خدا گواه است که نوای دلنشین «الهی العفو» چنین عزیزانی در نیمه شب، قلب هر انسانی را تکان میداد و مانند صاعقه، شب تاریک و ظلمانی را میشکافت. در اردوگاه موصل 4، یک شب به یکی از بچهها که نگهبان شب بود، سفارش کردم که مرا برای نماز شب بیدار کند؛ وقتی سر موقع مرا بیدار کرد، متوجه شدم که بیش از نود درصد بچهها مشغول خواندن نماز هستند. با دیدن این صحنه از خودم خجالت کشیدم. مدتی بود که عراقیها نسبت به زود بیدار شدن بچهها برای نماز شب حساس شده و آن را ممنوع اعلام کرده بودند. در واقع بچهها حق نداشتند قبل از اذان صبح بیدار شوند و از این جهت، برای اقامه نماز شب دچار مشکل میشدند. در یکی از شبها، حاجآقا ابوترابی که در اردوگاه به سر میبرد، به دلیل کسالت مزاج و تب شدیدی که داشت، پیراهنش خیس عرق شده بود. آن شب، وقتی از خواب بیدار شدم، حاجآقا را دیدم که به حالت نشسته به دیوار تکیه داده بود و در حالی که از شدت تب میلرزید، مهر نماز را روی زانویش گذاشته بود و نماز شب میخواند. انس با قرآن انیس روز و شب رزمندگان در جبههها بعد از خدای متعال، قرآن کریم بوده است. رزمندگان با شوق تلاوت قرآن و تفکر در معانی آیات آن، حقیقت این آیه را عینیت بخشیدند که: اِنَّ هذاالقرآن یَهدی لِلّتی هِی اَقوَم به راستی که قرآن، دستورالعمل سیر و سلوک رزمندگان بوده است؛ به تعبیر زیبای استاد معظم حضرت علامه حسنزاده آملی (حفظهالله): «ما در عرفان عملی، دستورالعملی جز قرآن نداریم و روایات و ادعیه که از اهل بیت عصمت: صادر شده، همه رشتههایی هستند که از دریای بیکران قرآن منشعب شده و همه مرتبه نازله قرآناند». رزمندگان ما با علم به این که قرآن کتاب انسانسازی است، با تعمّق در آیات قرآن، دردهای دل خود را درمان میکردند و نیرو و توان مقابله با دشمن را مرهون دلبستگی به قرآن میدانستند، و یک لحظه از قرآن جدا نبودند؛ مخصوصاً در زمان عملیات، آیات و سورههایی را که حفظ بودند، در دل و زبان زمزمه مینمودند و یا قرآن را در جیب روی سینه نگهداری میکردند، و چه بسیار شهیدانی که خون پاکشان بر صفحات قرآن همراه آنان، نقش بست، و به راستی که مصداق این کلام نورانی مولای متقیان بودند که فرمود: تالینَ لأجزاء القرُآن یرتلونها تَرتیلاً یحزنون به انفسَهُم و یستثیرون به دواء دائهم. قرآن را بخش بخش، همراه با تأنّی و تفکر و با ترتیل قرائت میکنند و بر اثر تعمّق در آیات آن، دلهایشان محزون میشود و از این طریق، دردهای باطنی خویش را درمان میکنند. از مصادیق بارز رابطهای که مولای متقیان علیعلیه السلام بین عاشقان بیدار دل و قرآن برقرار کرده است، رزمندگان ما بودهاند. مرحوم الهی قمشهایقدس سره چه زیبا این حالات را به نظم درآورده است: همه شب تا سحر، آن عشقبازان ز شوق دوست، چون شمع گدازان کنند اجزاء قرآن را تلاوت به ترتیب و تفکر وز درایت کنند از فکر در آیات قرآن هزاران دردِ جان خویش درمان کتاب عشق، قرآن است دریاب صحیفه سدّ سجان است دریاب می شیرین پاک آسمان است ز قرآن جو که تاک آسمانی است شهود غیبی و غیب شهودی است صعود قوسی و قوس صعودی است خوشا آنان که شب زین دفتر عشق همی خوانند نام دلبر عشق خوشا آنان که هر شب تا سحرگاه بدین خوش نغمه از دل بر کنند آه همچنین مایه آرامش دل آزادگان سرافراز ما در زندانهای مخوف رژیم بعثی عراق، سه چیز بوده است: خدا، قرآن و اهل بیتعلیهم السلام. مرحوم فیض کاشانی غزلی دارد که بیانگر حال عزیزان ما در گوشه های اسارت است: اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق من و خدا و کتابی و گوشه خلوت مراد از کتاب، قرآن کریم است که انیس دل آرام عزیزان ما بوده است. در این جا به ذکر خاطرهای از آزاده سرافراز مهندس یحیوی بسنده میکنیم: فکر کردم که شاید روز برای خواندن قرآن بهتر باشد. صبح شد، اتاق کمی روشنتر بود، ولی باز هم نمیشد به راحتی قرآن خواند. تنها راه ورود نور به اتاق، پنجرهای بود به عرض نیم متر و طول دو متر که سر تا سر آن از پوشش کرکره مانندی از آلومینوم پوشیده شده بود. از این پنجره حدود ساعت دو صبح نور خیلی باریکی وارد اتاق میشد که از سوی دیوار غربی سلول شروع میشد. بعد حرکت میکرد و نصف سلول را طی میکرد و از روی دیوار شرقی قطع میشد. در اتاق به آن تاریکی برای خواندن قرآن این بهترین فرصت بود. قرآن را دست میگرفتم و با نور حرکت میکردم و قرآن میخواندم.
دعا و توسل خودسازی و تحصیل معرفت و تزکیه نفس در پرتو دعا و توسل به اهل بیت علیهم السلام نیاز دائمی رزمندگان ما در جبهههای نبرد بوده است. اگر امروز آن پاکبازان شمع محفل یاران و یاد و خاطره آنان زینت بخش دل و جان شده، ناشی از سوز و ساز عاشقانه آنان در میان سنگرها بوده است. به قول عطار نیشابوری: تا نسوزی و نسازی همچو شمع دم مزن از پاکبازی پیش شمع خوشا به حال رزمندگان و آزادگان ما که دوران جهاد و مبارزه را به کلاس درس عرفان و عشقورزی با معشوق مبدّل کردند و با دعای کمیل و دعای توسّل و زیارت عاشورا اُنسی جاودانه داشتند؛ گویی همه نیاز خود را در مضامین دعا جستجو میکردند و آن چنان در اشک دیده و خون جگر غوطهور میشدند که زبان از وصف بیان آن عاجز است، ولی میتوان گفت که رزمندگان عاشق ما، وضو با اشک دیده و طهارت با خون دیده میکردند. به قول حافظ: خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد به آب دیده و خون جگر طهارت کرد رزمندگان ما ذکر و دعا و توسل به اهل بیتعلیهم السلام را باب رحمت الهی میدانستند، و از این طریق نه تنها خدای متعال را از خود راضی میکردند، بلکه باب رحمت او را به روی خود میگشودند. مولای متقیان علیعلیه السلام در این باره میفرمایند: فمتی شئت استطتحت بالدّعا أبواب نعمته هر زمان که میخواهی ابواب رحمت خدا را به روی خود بگشایی، به دعا متوسل شو. همچنین رزمندگان ما در دعا کردن همّتی بلند داشتند و از خدای متعال در اوج توسل و استغاثه، شهادت را طلب میکردند. شهادتطلبی غایت آمال رزمندگان عزیز بوده است؛ چرا که شهادت را حیات ابدی و پایدار میدانستند و به این سرّ کلام مولای متقیانعلیه السلام واقف بودند که به فرزند خود فرمود: فَلتَکُن مَسألتُک فیما یَبقی لک جهانُ و ینقی عنک وَبالُه باید بهترین درخواست تو از خدا آن چیزی باشد که زیبایی آن برای تو ماندگار و سختی آن برای تو ناپایدار است. بنابراین، چه چیزی بهتر و زیباتر از شهادت، که قهقهه مستانه را به تعبیر زیبای امام خمینیقدس سره بر لبان شهیدان مینشاند، و آنان را از رنج و محنت زندگی دنیوی به اوج اعلای کمال میرساند. ادامه مطلب |