عمليات رواني و جنگ نامتقارن عليرضا فرشچي* چكيده در اين مقاله، پس از بررسي نقش عمليات رواني در جنگ نامتقارن به طور نسبي و با توجه به مشخصههاي مرتبط با جنگ نامتقارن (مانند هدف قرار دادن اراده دشمن) و انواع عدم تقارن (مانند عدم تقارن هنجاري و عدم تقارن در اراده و پايداري) به اصول غافلگيري و فريب به عنوان اصول مورد تأكيد در جنگ نامتقارن، به ويژه از نظر تأثيرات مرتبه دوم و سومي (قانون پيامدهاي ناخواسته) پرداخته شده و در پايان، بر روند تعامل ساز و كارهاي عمليات رواني با الگوي جنگ نامتقارن تأكيد شده است.
مقدمه در اين مقاله، نقش عمليات رواني در جنگ نامتقارن بررسي ميشود؛ چرا كه در محافل كارشناسي نظامي بحث درباره عمليات رواني و جنگ نامتقارن در قالب بررسي انواع تخصصي جنگ و كاركرد آنها در صحنه جنگ آينده به طور جنجالبرانگيزي همچنان ادامه دارد. دامنه اين بحث، به ويژه در رابطه با جنگ نامتقارن، چه به لحاظ نظري و چه از نظر كاربرد در صحنه جنگ ـ به دليل تازگي و شرايط دنياي پس از جنگ سرد ـ از گستره بيشتري برخوردار است. عمليات رواني و جنگ نامتقارن، هم در تركيب با ساير انواع جنگ و هم به استقلال، در مقاطع مختلف زماني صلح، بحران و جنگ كاربرد دارد و تركيب آنها با يكديگر، در ابعاد گوناگون جنگ تأثيرات چشمگيري دارد. تعارف ارايه شده در مورد جنگ نامتقارن، از نوعي مرزپريشي(1) مفهومي، به علت تشابه تدابير عملياتي اين نوع جنگ با مفاهيم تثبيت شده قبلي، در حوزه امور نظامي حكايت دارد. اين مفهوم با ديگر مفاهيم همخانواده جنگ و درگيري نقاط مشترك بسياري دارد. دامنه اين اشتراكات، گاه، چنان گسترده است كه به سختي ميتوان ميان اين نوع جنگ و انواع ديگر آن تمايز قايل شد. براي مثال، جنگ نامتقارن و جنگ نامنظم، چنانچه جداي از استراتژي ملي يا كلان دفاعي مورد بازانديشي قرار گيرند، در بسياري از موارد هماننديهاي بسياري با يكديگر دارند؛ بنابراين، اين تأكيد بر مشخصههاي جنگهاست كه به طور نسبي نوع جنگ را معين ميكند. در حوزه مفاهيم امور نظامي و امنيت ملي، جنگ نامتقارن با 5 مشخصه اصلي، كه در ادامه بدانها پرداخته خواهد شد، عبارت است از: عمليات، سازماندهي، انديشهورزي متفاوت از دشمن به منظور به حداكثر رساندن برتريهاي خودي و بهرهبرداري از نقاط ضعف دشمن، به دست گرفتن ابتكار عمل يا به دست آوردن آزادي عمل بيشتر. در اين نوع جنگ، عدم تقارن ميتواند سياسي ـ استراتژيك، نظامي ـ استراتژيك، نظامي ـ عملياتي و يا تركيبي از اينها باشد. عدم تقارن در جنگ ميتواند شيوهها، فناوريها، ارزشها، نسبتهاي زماني و يا تركيبي از اين موارد را شامل شود. جنگ نامتقارن ميتواند كوتاه مدت يا بلند مدت باشد و به صورت قصوري و غيابي يا سنجيده و حضوري صورت پذيرد. جنگ نامتقارن ميتواند جداي از نگرشهاي جنگ متقارن و يا به دنبال آنها انجام شود. جنگ نامتقارن، هر دو بعد فيزيكي و رواني جنگ را در بر ميگيرد.(2) حال، با توجه به تعريف بالا كه استيون متز از جنگ نامتقارن ارايه كرده و در آن، به بعد رواني اين نوع جنگ توجه شده است و همچنين با اشاره به اين مطلب كه تمركز مداوم بر تأثير استراتژيك با هدف قرار دادن اراده دشمن، كه از ويژگيهاي اصلي جنگ نامتقارن است، به تعريف عمليات رواني ميپردازيم: عمليات رواني، سلسله فعاليتهاي روانشناسانهاي را شامل ميشود كه در زمان صلح، جنگ و بحران براي تأثيرگذاشتن بر نگرش و رفتار مخاطبان بيطرف، خودي و دشمن طرحريزي شده و در روند دستيابي به اهداف سياسي و نظامي مؤثرند.(3) استفاده از عمليات رواني در جنگ نامتقارن از جمله ويژگيهاي اصلي جنگ آينده است؛ جنگي كه افكار، انديشهها، نگرشها و رفتار سه گروه خودي، بيطرف و دشمن در آن تأثير بسزايي دارد و براي دستيابي بدين تأثير، عمليات رواني ميتواند طيف وسيعي از فرصتها را براي دستيابي به تأثيري استراتژيك فراهم كند.
عمليات رواني و جنگ آينده عمليات رواني، به طور كلي، از گذشته تا به حال، در تمامي جنگها نقش مهمي داشته است. ميزان تأثير اين نوع عمليات در جنگ، به محيط، شرايط، ابزار و فناوري و انديشهها و نگرشها بستگي دارد. مقايسه تأثير نقش عمليات رواني در جنگها نيز با توجه به متغيرهاي بالا و رشد سريع تغييرات در حال اتفاق جامعه امروز بسيار دشوار مينمايد، اما نكته مشتركي كه در بيشتر بررسيهاي انجام شده درباره عمليات رواني وجود دارد، بيانگر اين است كه عمليات رواني نيز همپا و همزمان با ميزان پيچيدگيهاي جنگ چهرهاي متغير يافته است. اين تغيير چهره در عرصه فعاليتهاي مربوط به عمليات رواني، به دليل ورود مفاهيم بازپردازي شده ديگر علوم به حوزه جنگ و درگيري است؛ مفاهيمي كه سرفراز از ميدان آزمون ديگر حوزههاي رقابتي مانند اقتصاد، به عرصههاي ديگري راه جستهاند كه از نظر شرايط و محيط با آنها نقاط مشتركي داشتهاند. شبيهسازي محيطي و يافتن نقاط مشترك عملكردي همانگونه كه در رابطه با ورود علم روانشناسي بر عرصه منازعات انساني مصداق دارد، در مورد ديگر زمينههاي علمي نيز صادق است. اين روند فزاينده و اين نوع مدلسازيهاي مفهومي براي استفاده در عرصههاي مشابه، بر پيچيدگي ميزان تعاملات مفهومي امور مرتبط با جنگ افزوده است. تعميم مفاهيم موفق و بازپردازي آنها در ساير حوزهها در ادامه سياست كسب پيروزي و يا تسريع آن اما به شيوهاي ديگر و يا ابزاري ديگر(4) بوده است. البته اين روند، روندي تعاملي است و همانطور كه از ديگر عرصهها به عرصه جنگ سرازير ميشود، از جنگ نيز به ديگر حوزهها ميريزد. براي مثال، در حوزه فعاليتهاي اقتصادي، حذف كردن و يا در هم شكستن اراده رقيب، كه نوعي ادامه حيات اقتصادي است، مبارزهاي جنگگونه، يا به عبارت دقيقتر جنگ اقتصادي است، با مدلسازي از برخي مفاهيم جنگ و كاربرد آنها در فضايي متفاوت و با ابزاري ديگر، كه چنان مؤثر و كارآمد افتاده و از چنان اثر بالايي در زمينگير كردن حريف برخوردار شده كه شايد با كمي مبالغه بتوان آن را جايگزين متحدان جنگهاي نظامي دانست؛ چنان كه برخي صاحبنظران بر اين عقيدهاند كه قرن بيست و يكم، قرن جنگهاي اقتصادي است.(5) البته، جنگ با استفاده از قدرتهاي نظامي، اهميت خود را حفظ خواهد كرد، اما متن و نوع آن بيترديد تغيير خواهد كرد.(6) حوزه فرهنگ نيز دستخوش مفاهيم ناشي از حوزه علوم نظامي است و با آن تعامل نزديكتر از هميشه يافته است. تاكتيكهاي فريب با استفاده از عمليات رواني مداوم در عرصه فرهنگ طرحريزي ميشود تا اراده ملتي را براي ادامه مقاومت سست كند و با از بين رفتن ارزشهاي فرهنگي يك جامعه، ريشههاي پايداري ملي را بخشكاند. شكستن عزم و اراده ادامه جنگ و مقاومت، هدف سرابسازاني ميشود كه در فضايي آكنده از اطلاعات تحريفشده، ذهن و قلب(7) جامعه حريف را با استفاده از عمليات رواني نشانه رفتهاند. نقش عمليات رواني، با توجه به ميزان فزاينده اين تعاملات مفهومي در همه انواع تخصصي جنگ، اعم از جنگ منظم، نامنظم، انقلابي، نامتقارن و اطلاعات بيش از پيش مورد توجه طرحريزان امور دفاعي و امنيتي قرار گرفته است. نقش عمليات رواني در جنگ نامتقارن بدين سبب بارزتر ميشود كه در جنگ نامتقارن، هدف، اراده دشمن است و اين، اصلي روانشناختي در جنگ نامتقارن است.(8) اين اصل كه با استفاده از عمليات رواني به طور نسبي محقق ميشود، در جنگ نامتقارن جايگاه در خور توجهي دارد. عمليات رواني را در جنگ نامتقارن ميتوان به عنوان عمليات مستقلي براي مهيا ساختن زمينههاي مقدماتي جنگ به اجرا گذاشت؛ عمليات رواني را ميتوان در طي جنگ به عنوان مكمل ساير مراحل عملياتي به كاربست، عمليات رواني قدرت نظامي را در جنگ افزايش ميدهد؛ و در نهايت، از عمليات رواني ميتوان به عنوان ابزاري براي كنترل پيامدهاي جنگ نامتقارن كه از جمله انواع جنگهاي آينده به شمار ميرود، بهره گرفت.
شكست اراده دشمن هدف قرار دادن اراده دشمن از جمله پنج مشخصه اصلي جنگ نامتقارن است. اين مشخصهها عبارتند از: ناهمساني منافع، هدف قرار دادن اراده دشمن، ميزان كارآيي و اثربخشي، كسب نتيجه استراتژيك در همه سطوح جنگ و ديناميك تهديد ـ پاسخ.(9) در اينجا با عبور از چهار مشخصه جنگ نامتقارن، مشخصه هدف قرار دادن اراده دشمن را مورد بررسي قرار ميدهيم. اراده دشمن را ميتوان با دو روش مستقيم و غيرمستقيم تحت تأثير قرار داد. در روش مستقيم، با استفاده از خلاقيت و نبوغ جنگي و ابتكار عمل در تعيين صحنه جنگ ميتوان استراتژي جنگي برتر دشمن را با ناكامي روبهرو و درنتيجه، از نظر سختافزاري يأس و نااميدي را به اردوگاه دشمن تحميل كرد. تأثير چنين روشي، بر افكار عمومي جامعه حامي نيز به طور طبيعي، غيرمستقيم و معتبر خواهد بود. در روش غيرمستقيم بافت نرمافزاري دشمن مورد هدف قرار ميگيرد و بر اثر تأثيرات حاصل از آگاهيبخشي جهتمند، به هنگام، گزينشي، برجستهسازيهاي مناسب، سوژههاي جذاب و رسانههاي فراگير در چهارچوب عمليات رواني، ميتوان نگرش جمعيت هدف را تغيير داد، تقويت يا اصلاح كرد. ميزان موفقيت در عملكرد اين روش، تحت تأثير قرار خواهد داد. با هدف قرار دادن اراده دشمن در جنگ نامتقارن ميتوان بر بسياري از كاستيهاي مادي غلبه كرد، حتي اگر اقدامات صورت گرفته جنبه تاكتيكي داشته باشد، تأثيرات رواني آنها را بايد در سطح استراتژيك جست و جو كرد. براي مثال، تأثير رواني اقدامات تاكتيكي مانند فريب و غافلگيري در الگوي نبرد نامتقارن كه در آن دستيابي به ثأثير نامتناسب اهميت فراواني دارد، براي دستيابي به تأثير استراتژيك بسيار فراتر از محيط سختافزاري ـ تاكتيكي خود عمل ميكند. به عبارت ديگر، بر خلاف آنچه در صحنه جنگ متقارن مرسوم است و در آن تأثيرات رواني جنبه ثانوي دارد، در جنگ نامتقارن، صحنه جنگ و اقدامات سختافزاري آن در پي دست يافتن به تأثيرات رواني طرحريزي ميشود و شايد به همين دليل باشد كه در جنگ نامتقارن ميتوان از اقدامي تاكتيكي كه در محيطي محدود صورت گرفته و يا حتي با ناكامي روبهرو شده است، نتايج استراتژيكي به دست آورد. در جنگ نامتقارن، از هر دو شيوه مستقيم و غيرمستقيم براي هدف قرار دادن اراده دشمن استفاده ميشود؛ اما، نكته شايان توجه اينكه در پاسخ به اين شيوهها بنا به مشخصه ديگر جنگ نامتقارن، يعني ميزان تأثيرگذاري، مدافع نبايد تنها از قوه شم ذاتي خود كمك بگيرد، چرا كه پيامدهاي غيرمنتظره بودن يك اقدام و واكنش طبيعي نسبت به آن ممكن است همان طرحريزي دشمن براي دريافت پاسخي مبتني بر شم ذاتي باشد و در نهايت به وخامت اوضاع بينجامد.(10) به هر حال، در رويكردهاي جنگ نامتقارن، از طريق به كارگيري ماهرانه عامل رواني، افزون بر تأثيرگذاري قدرتمند ميتوان مستقيماً اراده دشمن را هدف قرار داد. عملاً اين ذهن و به ويژه اراده دشمن است كه هدف قرار ميگيرد. اين مسئله تأكيد مجددي است بر اين اصل كلاوزويتس كه جنگ اقدامي است قهرآميز كه دشمن را وادار به پذيرش خواست ما ميكند.(11) در اين مورد، سه نمونه تاريخي را مورد توجه قرار ميدهيم. نمونه نخست از جنگ جهاني اول و ماجراي لنين و قطار مهر و موم شده اوست. تزار روسيه در مارس 1917 از قدرت كنارهگيري كرده بود، اما آلمانها هنوز در دو جبهه متفاوت سرگرم جنگ بودند؛ زيرا، دولت كرينسكي تلاش كرد تا همچنان آلمانها را تحت فشار قرار دهد. براي ستاد كل ارتش آلمان، مقاومت و پايداري روسيه با وجود شكستهاي متحيركننده، مشكل بزرگي بود. آلمانها در تلاش براي فعال¬تر كردن انقلابيون ستيزهجويي كه دولت موقت را در پتروگراد احاطه كرده بودند و نيز براي بيثبات كردن دولت روسيه، تصميم گرفتند يك انقلابي افراطي، سنگدل و كاملاً وفادار به كمونيست را وارد صحنه سياسي روسيه كنند. اين انقلابي كسي نبود جز لنين كه به تعبير وينستون چرچيل همچون طاعون از سوئيس به روسيه(12) منتقل شد. البته، نبايد فراموش كنيم كه لنين سوداي براندازي همه دولتهاي غيركمونيست را در سر ميپروراند و همين امر به وضوح نشان ميدهد كه آلمانها تا چه قدر مستأصل بودند اقدام جسورانه آنها در كوتاهمدت نتيجه داد. لنين به كمونيستها قدرت بخشيد و در انقلاب اكتبر 1917 بلشويك¬ها قدرت را از دولت موقت گرفتند و سرانجام به جنگ خاتمه دادند. آلمانها به هدف كوتاهمدت خود يعني ايجاد بيشترين حد هرج و مرج در روسيه دست يافتند(13) اما، تأثير درازمدت تزريق تفكرات كمونيستي به روسيه تغيير مسير تاريخ جهان را به همراه داشت و در نهايت، روسيه در هيأت كشور قدرتمند اتحاد شوروي (سابق) دوباره در مقابل آلمان ظاهر شد. در تاريخ مدرن، هيچ نمونه روشنتري وجود ندارد كه از قدرت تفكر به عنوان سلاح استفاده شده باشد. اگر آلمانها لنين را از تبعيد به وطن باز نميگرداندند، بعيد بود بلشويك¬ها بتوانند قدرت را به اين شكل به دست گيرند و احتمالاً تاريخ مسير ديگري را ميپيمود. دومين نمونه از تلاش¬هاي انجامشده براي عمليات مستقيم عليه اراده دشمن، با توجه به عدم تناسب جدي تجهيزاتي و عملياتي، تدبير ژاپني¬ها براي دفاع از جزاير خود در سال 1945 در مقابل حمله احتمالي متحدين بود.پس از سقوط اوكيناوا، ستاد فرماندهي امپراتوري ژاپن كار بر روي طرح¬هاي دفاع از جزاير اين كشور را در مقابل حملات آبخاكي آغاز كرد. آنها به درستي پيش بيني كردند كه حمله اوليه متحدين، به كيوشو(جنوبيترين جزيره اين كشور) خواهد بود و اين نبرد را نبردي تعيين كننده براي دفاع از وطن خود قلمداد كردند.(14) در آن برهه از جنگ، برنامه ريزان ژاپني درك روشني از قدرت برتر پشتيباني هوايي امريكا داشتند. طرح دفاعي آنها كه كتسو- گو نام گرفت، در واقع، بسيج همگاني مردم ژاپن براي دفاع از خاك وطن بود. هدف آن در هم شكستن قدرت آتش و برتري مانور امريكا بود، البته نه از راه پدافند در سواحل، بلكه از راه دفاع درون مرزي و جلوگيري از تحرك نيروهاي ذخيره كه در برابر قدرت هوايي امريكاآسيپپذير بودند. آنها اميدوار بودند با تحمل نبردهاي نزديك ومداوم ومعانعت از ايفاي نقش كامل قدرت هوايي امريكا، با وارد كردن تلفات بسيار بر آنها، روحيه ملي دشمن را تضعيف كنند. اصولاً هدف اين حملات شكست كامل نيروهاي امريكا نبود(به جز آنها كه نگرش افراطي داشتند)؛ بلكه،محاسبه اي بود منطقي براي اينكه بتوانند با تحميل تلفات زياد به دشمن در جنگ¬هاي كيوشو، از حمله آنها به هونشو پيشگيري كنند. سومين نمونه، اجراي تاكتيك كاميكاز توسط ژاپني¬ها بود.اين تاكتيك، رويكردي نامتقارن بود كه نيروي دريايي امريكا هرگز از عهده حل كامل آن بر نيامد. كاميكازها در واقع اجداد موشكهاي كروز امروزي بودند. آنها ارزان قيمت، فراوان و مرگبار بودند. نيروي دريايي امريكا در خارج از اوكيناوا و در فليپين با اين تهديد مواجه شد. ژاپني¬ها 3389 كشته بر امريكاييان تحميل كردند و به طور متوسط، در هر پرواز كاميكاز، تعداد 178 نفر امريكايي كشته شدند.(15) اين تاكتيك، تنها، زماني مؤثرترشد كه نيروهاي امريكا به جزاير سرزمين ژاپن نزديك شدند. طرح امريكا براي كاهش حملات كاميكاز بر حمله به پايگاه¬هاي هوايي، سيستم هشدار اوليه، رهگيري مؤثر جنگنده¬ها وپدافند نقطه¬اي ژاپني¬ها استوار بود. بر اساس برآوردهاي آن زمان، ژاپني¬ها قادر بودند حدود 7500 سورتي پرواز كاميكاز را از كيوشو انجام دهند و اين حجم پرواز مي توانست يك سوم ناوگان مهاجم را منهدم كند.(16) اين سه نمونه، ارزش- و دشواري- انمجام عمليات بر ضد اراده ملي دشمن را نشان مي دهد. ماجراي لنين و قطار مهروموم شدهاش، به عمليات¬هاي اطلاعاتي امروزي شبيه است. طرح ژاپني¬ها براي دفاع از جزاير داخلي¬شان، امروزه جزء متداول¬ترين شيوه ها به حساب ميآيد، اما در هر سه مورد به جاي نيروهاي عملياتي دشمن، اراده وي مورد هدف قرار گرفته بود.
انواع عدم تقارن مشخصه هاي جنگ متقارن به طور اجمالي بيان شد؛ از ميان مشخصه مورد اشاره، بر هدف قرار دادن اراده دشمن و نقش عمليات رواني در آن، تأكيد شد؛ حال، با توجه به نوع عدم تقارن، به نقش عمليات رواني پرداخته مي¬شود. انواع عدم تقارن در حوزه امور نظامي و امنيتي عبارتاند از: 1- عدم تقارن در شيوه 2- عدم تقارن در فناوري 3- عدم تقارن در اراده 4- عدم تقارن هنجاري 5- عدم تقارن در سازمان 6- عدم تقارن در پايداري.(17) در اين تقسيم بندي از انواع عدم تقارن، عدم تقارن در اراده، عدم تقارن هنجاري و عدم تقارن در پايداري پيش از ديگر موارد مستلزم كاركردهاي عمليات رواني در محيطهاي عملياتي خود هستند. براي مثال، در محيط عدم تقارن هنجاري، متخاصمان درگير جنگ، اصول و معيارهاي اخلاقي و حقوق متفاوتي دارند. استفاده از تروريسم و پاك سازي نژادي كه رژيم اشغالگر قدس در مقابل نقاط قوت اراده و تفكر اسلامي از آن استفاده مي كند، در اين نوع از عدم تقارن قابل بررسي است؛ يعني زماني كه در مقابل منطق و ادعاي محكم نتوانست قرينه سازي كند و منطق آورد، حذف صاحب منطق و ادعا در دستور كار قرار ميگيرد. البته، چنين اقدامي بدون آمادگي رواني نيروهاي عامل براي به شهادت رساندن كودكان و زنان مسلمانان ميسر نميشود. عدم تقارن در اراده، ميل به خطر پذيري دشمن را افزايش ميدهد و ممكن است عامل جنگ نامتقارن در محيط عدم تقارن در اراده، به اقداماتي دست بزند كه طرف مقابلش از چنين خواست و اراده اي برخوردار نباشد و به دلايل حقوقي و اخلاقي از انجام آن پرهيز كند. البته اين نوع از عدم تقارن، بيشتر، به سطح كلان استراتژي مربوط ميشود؛ اما، معادل سطح عملياتي و تاكتيكي عدم تقارن، در اراده، عدم تقارن در روحيه است كه اين مبحث نيز در حوزه مباحث مربوط به عمليات رواني، تقويت نگرش خودي، مورد توجه قرار مي¬گيرد. عدم تقارن در روحيه ميتواند در روحيه ميتواند در انواع جنگ سرنوشت ساز باشد، همچنان ناپلئون گفته است: در جنگ نسبت روحيه به تجهيزات سه به يك است.(18) عدم تقارن در پايداري در مقاطع زماني مختلف بسيار مهم است. اين نوع از عدم تقارن با عدم تقارن در اراده به لحاظ نظري مرتبط هستند. عدم تقارن در پايداري، به ويژه در بعد عدم تقارن نسبتهاي زماني، بستگي فراواني به فرهنگ و پيشينه جنگي كشورها دارد. اين عدم تقارن، زماني رخ ميدهد كه يكي از طرفين مخاصمه مايل باشد وارد جنگي شود كه براي مدت زمان طولاني ممكن است ادامه داشته باشد، در حالي كه طرف ديگر، فقط به مدت كوتاهي ميتواند اراده خود را حفظ و در جنگ پايداري كند.
فريب و غافلگيري سون تزو، نظريه پرداز نظامي، كه 500 سال قبل از ميلاد مسيح ميزيست، معتقد بود كه فريب نيز مانند غافل¬گيري از جمله اصول جنگ به شمار مي رود.(19) غافل¬گيري و فريب ارتباط تنگاتنگي با يكديگر دارند؛ زيرا، هر دو از جمله مهم-ترين اركان جنگ نامتقارن به حساب ميآيند. مبناي اين دو اصل، داشتن اطلاعات مناسب از دشمن و دريغ كردن اطلاعات واقعي از وي است. انحراف توجه دشمن از كانون توجه و هدف جنگ نامتقارن و غافلگير كردن او در محيطي كه انتظار آن را نداشته است، موجب سلب ابتكار عمل از دشمن مي¬شود. از دست رفتن ابتكار عمل به عدم انسجام در استراتژي دشمن منجر مي¬شود. پريشاني و عدم اطميناني كه در نتيجه گسست در استراتژي دشمن به اردوهگاه وي منتقل ميشود، آسيب¬پذيري¬هاي وي را به طور چشم¬گيري افزايش ميدهد و فرصت¬هاي مطلوبي را فرا روي عامل غافل¬گيري قرار ميدهد. نقش عمليات رواني در مورد فريب دادن دشمن ودست يافتن به غافل¬گيري در انواع جنگ¬هاي تخصصي اهميت بسيار دارد؛ اما، اين نقش، در پشتيباني از فريب وغافل¬گيري جنگ نامتقارن – كه بنا به مشخصه بارز خود در پي رسيدن به نتايج و تأثير استراتژيك است. به عبارت ديگر، ابعاد سخت افزاري نظامي اين نوع جنگ با توجه به تأثير رواني استراتژيك طرح¬ريزي ميشوند. بيشتر اقدامات نظامي داراي تأثيرات مرتبه دوم و سومي( قانون پيامدهاي ناخواسته)(20) است؛ فرصت در پيامدهاي ناخواسته با عدم قطعيت افزايش مييابد، و در برخي مدل¬هاي غيرخطي، این افزایش با نامتقارنی صورت می¬گیرد؛(21) بر اين اساس، غافل¬گيري و فريب نيز در قالب اقدامات نظامي از تأثيرات و پامدهاي ناخواسته فراواني برخوردارند. عمليات غافلگيري و فريب، بنا به ماهيت، در فضايي نسبي ناشي از تأثيرات عملكردهاي متفاوت، پيامدهاي ناخواسته بسياري را در مراحل مختلف به وجود ميآورد كه حوزه عمل و محيط پيراموني متأثر خود را در بر ميگيرد. كنترل تأثيرات و پيامدهاي ناخواسته مستلزم فراهمكردن سازمان،ابزار و روش¬هايي است كه در قالب طرحريزي، تدبير و دستور عمليات، آمادگي بهرهبرداري از فرصتهاي پيشآمده و مقابله با تأثيرات منفي را ايجاد كند. از جمله مهمترين اقداماتي كه در اين رابطه توسط نيروهاي نظامي صورت ميگيرد، نهادينهكردن جايگاه عمليات رواني در كنترل پيامدهاي ناخواسته ناشي از اقدامات و عملياتهاي نظامي است. براي مثال، تأثيرات ناخواسته يك عمليات نظامي ويژه ممكن است به ايجاد نگرشي منفي در جوامع تأثيرگذار بينجامد و جو سنگين رواني و سياسي عليه عامل عمليات ايجاد كند؛ به طوري كه اصل عمليات كه به ظاهر به اهداف خود دست يافته است، مورد پرسش قرار گيرد. چنانچه كنترل اين پيامد ناخواسته در قالب پيوست عمليات رواني در تدابير عمليات درج نشده باشد، پس از عمليات نظامي، اين دشمن است كه از دستاوردهاي عمليات بهره خواهد برد و نيروي عملكننده بايد نظارهگر تخريب تأثيرات ناشي از عمليات خود باشد. پيامدهاي ناخواسته در طيف عملياتهاي جنگ نامتقارن شدت و كميت بيشتري دارند؛ از اين رو و شايد به دليل قانون پيامدهاي ناخواسته، اين شدت و كميت در افزايش اهميت نقش عمليات رواني در محيط جنگهاي نامتقارن به طور مستقيم مؤثر است. نتيجهگيري عمليات رواني به طور نسبي در كليه جنگهاي تخصصي گذشته نقش بسزايي داشته است و در آينده نيز، با توجه به پيچيدگيهاي پيشبيني شده در محيط نبرد از اهميتي فزاينده برخوردار خواهد بود. عمليات رواني در جنگ نامتقارن بنا به ماهيت ذاتي عدم تقارن و مشخصهها و انواع آن در مراحل آمادگي براي جنگ، حين جنگ و پس از جنگ در قالب كنترل پيامدهاي ناخواسته نقشي حياتي دارد. در جنگ نامتقارن، دستيافتن به تأثير استراتژيك، كه اغلب ابعادي روانشناختي دارد، تا حد زيادي به موفقيت عملكرد عمليات رواني بستگي دارد. به عبارت ديگر، اغلب، منظور از اقدامات نظامي تاكتيكي صورت گرفته در چهارچوب الگوي جنگ نامتقارن، دستيافتن به نتايج رواني استراتژيك است كه به دو شيوه مستقيم و غيرمستقيم از طريق اجراي عمليات رواني مكمل جنگ محقق ميشود. از جمله اقدامات نظامي مؤثر و بسيار حياتي در جنگ نامتقارن، بهرهجستن از اصل غافلگيري و فريب است. تحقق اين اصول نيز به برخورداري از دريافتي صحيح از دشمن (اطلاعات مناسب) و محروم كردن وي از اطلاعات واقعي (ضداطلاعات) بستگي دارد. بستر اجرايي اين فنون را به ويژه در رابطه با تصوير كردن اهداف مجازي و اطلاعات تحريف شده عمليات رواني مهيا ميكند و بر ميناي اين بستر اجرايي، كانون توجه دشمن از اهداف اصلي منحرف و به سوي اهداف مصنوعي و مجازي معطوف ميشود. در پايان، با توجه به نقشي كه عمليات رواني در صحنه جنگ نامتقارن دارد به نظر ميرسد تدوين دكترين عمليات رواني در جنگ نامتقارن ضرورتي حياتي است؛ چرا كه عدم توجه به انسجام ابعاد رواني عملياتها ميتواند علاوه بر حدر رفتن نتايج حاصل از اقدامات نظامي، تأثيرات استراتژيك رواني منفياي را نيز به همراه داشته باشد. به عبارت ديگر، همزمان و همپاي با تدابير عملياتي آفندي نامتقارن بايد ابعاد پدافندي نيز مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و از طريق قانون پيامدهاي ناخواسته هر دو بعد آفندي و پدافندي در غالب فلسفه عملياتي منسجم و انعطافپذير بر مبناي عمليات رواني، به عنوان عصر فزونگر توان رزم، در چهارچوب دكترين عمليات رواني جنگ نامتقارن ارائه شود.
منابع 1. منظور از کاربست این مفهوم، پیروی از تعامل میان رشته¬ای جنگ با سایر حوزه¬ای علوم انسانی است. همان¬گونه که روان پریشی تداعی¬گر اختلالات روانی است، مرزپریشی نیز گویای اختلالات و ناهنجاری¬های مرزی بین دیگر حوزه¬های جنگ است. 2. Steven Metz, Asymmetric Warfare, 2001, Ch 1, p3 3. Psychological Operations Doctrine, NATO, AJP-307, 2002, Ch 1, p I-1 4. اشاره به تعریفی است که کلاوزویتس از جنگ ارائه کرده است: جنگ ادامه سیاست است، اما به شیوه¬ای دیگر و با ابزارهای دیگر. 5. Shintaro Ishigara Cited in C. Fred Bergsten, Japan and United States in the New World Economy, in Throdore Rueter, ed, The United States in the World Political Economy, (New York: Mc Graw Hill, 1994, P.175). 6. Ibid P. 176. 7. نشریه شیکاگو تریبون، بیستم فوریه سال 2002. 8. کنت مکنزی، جنگ نامتقارن، ترجمه عبدالمجید حیدری و محمد تمنایی، انتشارات دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، 1382، ص 110. 9. همان، صص 10 .20. 10. همان، ص 18. 11. Carl Von Clausewitz, on War, Princeton, NJ: Princeton University Press, 1984, P75) 12. Winston Churchill, The World Crisis: 1918-1928, The After Math (New York: Scriber's, 1923, P63) 13. کنت مکنزی، جنگ نامتقارن، ترجمه عبدالمجید حیدری و محمد تمنایی، انتشارات دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، 1382، ص 13. 14. همان، ص 14. 15. همان، ص 14. 16. همان، ص 15. 17. Steven Metz, Asymmetric Warfare, 2001, Ch 1, P7. 18. Ibid, P8. 19. Brassey's Encyclopedia of Iand Forces and Warfare, 1996, P836. 20. Military Review, July - August 2003, P24. 21. Ibid, |