اطلاعات و عمليات رواني-8


بهسازي ادراك اطلاعات

راي كاهش خطاهاي شناختي رايج به هنگام درك و تحليل اطلاعات به دست آمده، اصول مختلفي مطرح شده‌اند كه مي‌توان آنها را طبق مدل حل مسئله[1] تشريح كرد. طبق مدل حل مسئله ـ كه منابع غربي ريشه آن را به جاني ديويي[2] (1910) نسبت مي‌دهند اما در واقع اين مدل توسط غزالي دانشمند اسلامي پايه‌ريزي شده است ـ اگر اطلاعات در دسترس فرد غلط يا ناقص باشد، ارزيابي‌هاي شناختي او به شكست مي‌انجامد؛ از اين رو در مواجهه با هر مسئله ـ مثل تكميل و بهينه‌سازي اطلاعات ـ ضروري است گام‌هاي پي‌درپي، منظم و منطقي را در جهت بازشناسي واقعيت‌ها و ابعاد مسئله بررسي كرد تا به درك كامل‌تري از مسئله دست يافت و براي حل آن، به دور از خطاهاي شناختي كه عموماً شكست‌ها را در پي دارند، عمل كرد و بدين وسيله احتمال موفقيت و دقت در مسير حل مسئله را افزايش داد.

با توجه به روند رو به تكامل مدل‌هاي حل مسئله و به رغم تفاوت‌هاي ناچيز ميان مدل‌هاي مطرح، در اين زمان مي‌توان با اتفاق نظر، مراحل پنج‌گانه زير را به عنوان چارچوب كلي در روش حل مسئله پذيرفت كه از ميان آنها مرحله اول يعني جهت‌گيري عمدتاً جنبه انگيزشي دارد و ديگر مراحل به توصيف مهارت‌هاي مورد نياز براي حل مؤثر مسئله مي‌پردازد:

1) جهت‌گيري كلي.

2) توصيف و صورت‌بندي مسئله.

3) توليد راه‌حل‌هاي بديل.

4) تصميم‌گيري.

5) اجراي راه‌حل و بازبيني.


نمودار2: مدل مراحل حل مسئله

همان‌طور كه در نمودار شماره (2) مشاهده مي‌شود، تعيين مراحل ياد شده به صورت پي‌درپي، بدان معني نيست كه در زندگي واقعي نيز مسئله دقيقاً به همين صورت حل مي‌شود، بلكه اين مراحل معمولاً هم‌پوشي و تعامل دارند. براي نمونه، ممكن است فرد در حال تصميم‌گيري باشد و براي دريافت اطلاعات بيشتر به مراحل توليد راه‌حل‌هاي جايگزين يا تعريف مسئله برگردد. افزون بر اين، در رابطه با مسائل پيچيده مي‌توان به طور هم‌زمان روي چند مسئله فرعي كه هر يك به مراحل مختلفي تعلق دارند، كار كرد (براي مطالعه بيشتر به شريفي 1372 و 1378 مراجعه كنيد).

از مدل حل مسئله، طبق نمودار شماره (2) در زمينه‌هاي مختلف، به ويژه در روان‌شناسي و مديريت استفاده مي‌شود، اما در فرآيند تحليل و درك دقيق‌تر اطلاعات براي عمليات رواني مي‌توان گام‌هاي اساسي اين مدل را با كمي گسترش به شش مرحله اصلي شامل مراحل تعريف مسئله، توليد فرضيات، گردآوري اطلاعات، ارزيابي فرضيات، گزينش محتمل‌ترين فرضيه و كنترل مداوم اطلاعات جديد، تقسيم كرد.

بر اين اساس، در بهسازي اطلاعات طبق اين مدل در گام اول بايد نسبت به درستي مسئله اطمينان داشت، زيرا به تعبيري، تعريف صحيح از مسئله، نيمي از پاسخ را به همراه دارد. در گام بعدي كليه فرضيه‌هاي موجهي كه ممكن است در حل مسئله مؤثر باشند بايد بدون تنگ‌نظري جمع‌آوری شوند و به عبارتی، تولید راه‌حل­ها صورت گیرد. طی این مرحله نباید فرضیه­های معقول را تنها به خاطر نبودن شواهدی دل بر حمایت از آنها کنار گذاشت. طی مرحله سوم از مراحل یاد شده، دامنه فرضیه­های ممکن برای حل مسئله و شواهد حامی آنها، با گردآوری اطلاعات بیشتر توسعه می­یابد در مرحله چهارم، تحلیل­گر اطلاعات باید به دور از فضاوت­های شخصی فرضیه­های مختلف را آزمایش کند و در مرحله بعد، گزینش محتمل­ترین فرضیه با اتخاذ رویه ابطال فرضیه­ها و نه اثبات آنها صورت
می­گیرد، به عبارتی بهتر، محتمل­ترین فرضیه معمولاً فرضیه­ای است که کمترین شواهد مخالف را داشته باشد، نه فرضیه­ای که بیشترین شواهد موافق را دارد نهایتاً، در جهان رو به تغییر باید از طریق کنترل اطلاعات به اصلاح و تکمیل فرضیه­ها پرداخت. 

هیوئر (1999) در جهت بهبود فرآیند تحلیل اطلاعات به چهار راهکار عمده به شرح زیر اشاره می­کند:

  1. حمایت از پژوهش:
  2. آموزش؛
  3. آشناسازی اشخاص با ساختارهای فکری مختلف؛ و
  4. هدایت فرآورده­های تحلیلی.

وی به مدیران تحلیل اطلاعات در نظام سلطه امریکا توصیه می­کند برای افزایش درک تحلیل­گران خود، از اطلاعات به دست آمده از جوامع هدف یا مسائل مطرح در نظام اطلاعاتی خود با توجه به راهکارهای یاد شده، شرایطی را فراهم کنند که خطای شناختی ادراک اطلاعات به حداقل برسد و برای تقویت توان تحلیل­گران به کمک روش­ها و فنون پیشرفته روان شناختی، به ویژه رویکرد شناختی واگرایی و دقت را در آنها گسترش دهند.



[1] . Problem Solving 

[2] . Dewey 

تاریخ و زمان انتشار: دو شنبه 30 اردیبهشت 1392
تهیه و تنظیم: عبدالله خدمتگزار
منبع : رضا شریفی